مرورى بر کتاب «من نوکر بابا نیستم»
ماجرایى که از یک کیسه پول شروع شد
نلى محجوب
نویسنده: احمد اکبرپور
تصویرگر: حمید بهرامى
چاپ دوم: ۱۳۸۴
تعداد: ۳۰۰۰ نسخه
ناشر: نشر افق داستان «من نوکر بابا نیستم» در فضایى روستایى اتفاق مى افتد، احمد اکبرپور نویسنده کتاب با بهره گیرى از من راوى براى روایت هر فصل به توصیف موقعیت هاى داستانى مى پردازد و در حقیقت داستانى روایى را پى مى ریزد که در هر فصل یکى از بچه هاى خانواده که درگیر ماجرا هستند به گره گشایى داستان مى پردازد.
داستان با توصیف موقعیت مکانى از زبان کوچکترین پسر خانواده آغاز مى شود: «مثل همین حالا از توى بالاخانه حیاط را توصیف کرده بودم: یک در چوبى که از لاى درزهاى آن مى توان درخت گز توى کوچه را دید. روى چف آهنى اش یک بز کوهى کشیده اند. اتاق ها را دورتادور حیاط ساخته اند. اول اتاق پدر است، بعد انبار کاه و یونجه که از راه دریچه اى به طویله چسبیده است...»
گره افکنى داستان همزمان با افتادن کیسه پول پدر در مستراح شروع و خط اصلى داستان آغاز مى شود. بسته پول پدر در مستراح مى افتد و او که مرد خسیسى است انتظار دارد یکى از پسران به داخل چاه برود. اما هیچ کدام از بچه ها راضى به این کار نمى شوند و حتى در مقابل پدر مقاومت مى کنند و درگیرى از همین جا بالا مى گیرد. داوود که همیشه سعى مى کند عزیزدردانه بابا باشد، این بار تن به این کار نمى دهد و شروع داستان با روایت او آغاز مى شود. یونس و یحیى برادران دیگر مدام به او مى گویند: «نوکر بابا، تو مستراح!» و همین باعث مقاومت و مخالفت بیشتر داوود مى شود. راویان دیگر داستان که ادامه روایت و یا تکمیل آن از زاویه دید آنها صورت مى گیرد پدر، یونس و ساره هستند.
یونس در ابتداى روایت چنین مى گوید: «حالا که فرصت به من رسیده، اول باید خیلى چیزها را فاش کنم. اگر اینها را توى دلم نگه دارم مى دانم که باز هم مثل همیشه به او حسودى ام مى شود.»
اما در ادامه ماجرا یونس و داوود براى حل معضل پیش آمده با هم یکى مى شوند و ارتباطى صمیمانه برقرار مى کنند. روایت ساره هم که مدت ها سکوت کرده به گونه اى است که به واسطه ماجراى افتادن کیسه پول در مستراح و اتفاقات حاشیه آن لب به سخن مى گشاید: «خودم مى دانستم که یه روز حرف مى زنم. همیشه تو خواب مى دیدم که از روى یک کوه بلند دارم براى بچه هاى کلاس انشا مى خوانم.»
در داستان من نوکر بابا نیستم، هر کدام از شخصیت ها به صورتى جداگانه به واگویه مى پردازند.
پدر، یونس و ساره شخصیت هایى فرعى هستند و داوود نقش شخصیت اصلى داستان را ایفا مى کند و شاید بتوان گفت ماجراى افتادن کیسه پدر به عنوان یک موتیف در همه این روایت ها تکرار مى شود. و نقطه مشترک همه روایت ها است که در کنار هم این داستان را پى مى ریزند.
اکبرپور با بهره گیرى از روایت توانسته به خاستگاه و دید هرکدام از شخصیت ها دست پیدا کند و با توجه به سن و موقعیت هر یک از اعضاى خانواده به شرح ماجرا بپردازد و با بهره گیرى از لحنى طنزآمیز داستان را پیش ببرد. در حقیقت نویسنده با تغییر راوى نیاز به تعلیق در داستان را کمرنگ تر کرده است.
داستان در فضاى رئال و مکانى روستایى اتفاق مى افتد. بنابراین نویسنده با بهره گیرى از فضا و مکان و ارتباط خاص روستا، مجال گریز را براى داوود فراهم مى کند تا در کنار این گریز از کل ماجرا هم باخبر بماند. اما همین فضا مجال هرگونه آشنایى زدایى را از بین برده است. مى توان گفت که هر یک از روایت ها به گونه اى موفق در کنار داستان اصلى بیان شده است و به شکلى همسو و به شکل تکه پاره هایى به سمت مرکز داستان گرایش دارند. در عین حال مى توان گفت نویسنده با بهره گیرى از همین شیوه روایت سعى در ارائه نوآورى داشته ا ست که موفقیت او در ارائه این شیوه بحث بیشترى مى طلبد.
اما اکبرپور در به کارگیرى زمان روایت و بهره گیرى از زمان حال فرصتى به خواننده مى دهد که ارتباط نزدیک ترى با داستان و موقعیت هاى آن پیدا کند و از نظر باورپذیرى موفق به خلق فضایى باورپذیر و حقیقت مانند شده است. هر چند بسیارى از کودکان امروز از چنین فضایى دور هستند اما مى توان المان هایى را یافت تا آنها نیز با داستان ارتباط برقرار کنند. اما حرکت داستان با استفاده از اصل حرکت ساختار از منفى به مثبت توانسته داستان را به گونه اى پیش ببرد که در نهایت هم یونس و هم داوود از رفتن به داخل چاه خلاص شوند و مهراب برادر بزرگتر آنها براى نجات پسرعموى طمعکارشان که براى برداشتن کیسه به داخل چاه رفته این مسئولیت را بپذیرد و از طرفى پدر هم به پول هایش دست یابد.
اما شاید بتوان گفت عدم بهره گیرى از فضاهاى جدید داستانى و ارتباط شخصیت ها که به همان کلیشه همیشگى پدرسالارى و مقابله فرزند با اوست، باعث شده است تا در ابتداى داستان کشش لازم براى مخاطب کاهش پیدا کند. اما نویسنده با چاشنى شیطنت هاى کودکانه موفق به ایجاد همذات پندارى در مخاطب مى شود تا در نهایت به پایان داستان در بخش تعادل ثانویه برسد که به دست آوردن مجدد پول ها است و بازیافتن آرامش خانواده.