کره شمالی جنسی از نوع لیبی

 

 

بی بی سی:گزارش های رسیده از پکن، پایتخت چین و محل برگزاری اجلاس شش جانبه حل بحران کره شمالی حاکی از آن است که این کشور با تغییر سیاست هسته ای خود موافقت کرده است.

در بیانیه ای که در پی نشست اجلاس شش جانبه انتشار یافت آمده است که دولت کره شمالی موافقت کرده است تا تمامی فعالیت های هسته ای خود را در برابر دریافت نفت و برق از خارج متوقف کند، مجددا با پیمان منع گسترش جنگ افزارهای هسته ای (ان پی تی) بازگردد و تلاش برای تولید بمب اتمی را کنار بگذارد.

علاوه بر دریافت نفت و برق از خارج، دولت کره شمالی از آمریکا تضمین گرفته است که هدف عملیات تهاجمی و حمله نظامی ایالات متحده قرار نخواهد گرفت.

آمریکا و کره شمالی همچنین اعلام داشته اند که به حق حاکمیت و تمامیت ارضی یکدیگر احترام می گذارند.

 

 

بعد از آغاز دهه دوّم فروپاشی بلوک شرق این بار حاکمان کره شمالی است که ناتوان ماند، گفتم نا توان ، ناتوان هم از سرمایه و هم از دیپلوماسی اتمی، توان اندیشه در جهل مرکب حاکمیت مردان مخفی شده در آرمان پوسیده در افکار استالنیستی منجمد.من نمی توانم حاکمان کره را رهرو سیاسی اسالت بشر یعنی سوسیالیزم بدانم و فعلا این سران کشور چین سرخ است که به همت تلاش بی وقفه مردان و زنان زرد هیولائی شده اند بر سر اقتصاد غرب، سرمایه داری غرب از هجوم اجناس ارزان و مورد پسند شهروندان خود، از واژه چین کومنیزم خواب آشفته دارد و راهی برای برون رفت آن را می طلبد . اگر رهبران چین با سوسیالیزم علمی پیش رفتند و بازار های جهانی را تهدید، این کره شمالی است که هنوز در چم و خم دیکتاتوری استالینی گرفتار است و با تحجر اوایل قرن بیستم به قریب پنج ملیون شهر وند کره ای گرسنگی می دهد ، که رهبرشان اراده فرموده بود اگر ما صاحب تکنولوژی هسته ای شویم ، موجودیت و حاکمیت در دست با کفایت ما است ، و خللی بر ما نیست. در خاور میانه القزافی این پیام غرب را شنید و بی هیج مقدمه ای خود را از موج تئوری (راه خاورمیانه) کنار کشید و چندین و چند ملیاردی هبه کرد و خود را خلاص ، حد اقل تا این زمان ، که تا بعد چه در نظر افتد و یار که را خواند. ولی کره نه صاحب نفت و نه سرمایه به دنبال قدرت پوپولیستی خود و آن هم از لشگر گرسنگان می خواست رو در روی جهان غرب بایستاد، و آخر سر هم فقط به حفظ حق حاکمیت و تمامیت ارضی رضا داد، همان حقی که خیل عظیم دیکتاتور های جهان به دنبالش می روند و آخر سر هم مثل شاه هان پهلوی در بدر،مگر پهلوی ها حاکمیت و ارض مورد نظر را چوب دو سر طلا  را بر سر خلق بی اطلاع از بازی سیاسی و تحزب و دموکراسی نداشتند

خود در ادبیات طنز ماست ، وقتی که ملا نصر الدین را حیوان سواری گم شد و بعد پیدا ، و  سور چرانی که  شاد از پیدا شدن بود.

 شاید جلال الدین بلخی  در آن سال ها به فکر حاکمان جهان سومی بیشتر می بود تا این گونه گفتار در شعربسیار است.

 رهبران روسیه کنونی خود می توانستند دمکرات باشند ولی نبودند و همان در اوایل فروپاشی خود پارلمان را به توپ بستند ، و اندک آزادی مانده از استبداد سوسیالیزم شرمگین را در پشت در های پارلمان مدفون کردند ، حال اکنون نمی تواند در فکر رهبران کره شمالی و یا پشت سر هر دیکتاتوری قرار گرفته باشند، همان اول از همه مثل قزافی ها تاب مقاومت در قبال هجمه سیاسی غرب را ندارند. در این میان رهبران کره شمالی هزاران توجیه انقلابی را به خورد  گرسنه گان کره می دهند که پیروز شدیم ای خلایق و ای باز مانده های تفگر مارکس و استالین.

عجیب این است نماینده کره اول از همه سینه سپر کرده بود که ما تا آخر ایستاده ایم در خواسته ملت مان و دو روز بعد اینکه با غرب به قول خودشان خون آشام کنار آمد.

سیاسی کار ی و دیپلماسی از نوع مارکسیزم تخیلی یعنی همین-
زمانی در دربار قاجار کسی را نتوانستند پیدا کنند تا نامه ای از جمهوری فرانسه را به خواند و در حال شبیه به جامعه کره شمالی است این اوضاع و خیلی سخت نیست باوراندن خلق کره را به این پیروزی حاکمانش.

در حقیقت این خلق کره نیست که باید باور کنند پیروزی حاکمانشان را این حاکمان است که باید باور کنند شگست تقگر تحجرمابانه خودشان را و الا شهروند کره می داند رادیو تک موج و عدم ارتباطات در این عصر یعنی پشت دیوار اطلاعات جهانی ماندن.





حسن بانکی

قره باغ آذر بایجان درد مشترک ...... م- مراد اوغلی

ای پروردگار زیبا

تو را سپاس می گویم و می خواهم به ملائک کبریایت بسپاری

تا جان مرا نستانند و من به سرزمین قره باغ و به آن گوه های سر به آستان تو

باز گردم

دلم می خواهد چون فرزندی در آغوش مادرم جان دهم

از تو می خواهم تا به آن آب های روان برنگشته ام و لب ها خودا را به آن چشمه ها نرسانده ام جان مرا نگیرند

قره باغ سرزمین من

باز خواهم گشت و تو را در آغوش خواهم گرفت

تو ای سرزمین محبوب

وقتی مرا از تو جدا کردند ، اشگ یتیمان را ندیدند

جانیانی که در گردنشان نشان صلیب بود

خون زنان و کودکان ما را ریختند و خوانان ما را مثله کردند

پیران ما با چشم های نگران مردند

ای سرزمین من

من باز خواهم گشت

لاله های گوه های قره باغ را در خواب مبینم که چقدر افسرده اند

آی جنگل های سرزمین مادری

چقدر دلم برایتان تنگ شده

چه قدر ساده بودم که به مدنیت دورغین باور داشتم

و ه که چقدر ساده بودم

که تو را و زیبائی تورا در  کنفرانس های ریا دنبال می کنم

جان به جان آفرین تسلیم نخواهم کرد تا تو را در آغوش نگیرم

ساز عاشقان دوره گرد

از غم و هجر تو خون گریه می کنند

و فرزندان تو منتظر و دست در دست هم با فریاد خواهیم آمد

خون خود را به پای سبزی تو خواهیم ریخت

 

 

تر جمه ناقصی از یک شعر حماسی است در رثای قره باغ آن سرزمین مادری فرزندان رشید آذر بایجان ،

نیما نوشته ای دارد

ما چه می دانستیم مزرعه منتظر باران است -آب در خوابگه مورچه گان طوفان

بعد فروپاشی امپریالیسم شوروی که بعضی از تشنه گان آزادی ، کعبه آمال انسان ها، مدینه فاضله سوسیالیزم می دانستند و از فکر و اندیشه صلیبی ارتدوکس غافل بودند و از خیلی قبل ها انبارقور خانه نظامی مردان کرملین نشین بود و ما را خواب خوش اندیشه های مارکس ، تا که آن رفت بر فکر استبداد- و ترک بر دیوار برلین و اندیشه اشتراک ، که همین اشتراک حضرات بود که در خواب شدیم و سر زمینی را به قومی دادیم که صد سال پیش از این ارومیه و سلماس و اراز را می خواست .با هزاران گشته و یک ملیون آواره دوباره باز خواهیم گشت و ای افسوس که خواب و خیالی بیش نبود و ما را از تمامی جهان، و سازمان ملل اش ، توصیه به شکیبائی است و باز بر خود مشتبه شدیم که انسان های مدرن را نیاز به سلاح نیست و غافل که هزاران انبار اسلحه در همین بیغ گوشمان ارمنستان جا داده اند برای یک ترکمن چای دیگر و یا یک عهد نامه ای از همان نوع گلستانی که این بار سرزمینی را از ما جدا کنند به وسعت سبز های تمامی دنیا . ای دریغ که چه ساده دلانه سرزمین قدس گونه خود را به صلیبیون ارمنی باز گذاشتیم که به باور خام خود دوباره در سر میز گفتگو باز خواهیم کرفت و از همان اندیشه های بنی صدری

هیهات که شخصیتی امام گونه میخواست به بلندی جماران و فریادی که لشگر عاشورائی را علم کند که سر در کف دست و سلاح در بغل آن کنند که  بر سر  متجاوزان  صدامی رفت در خرمشهر. یک رهبر کاریزما حتی کمتر از سطح رهبری انقلاب ایران در آذر بایجان و آن هم به قامت علی یف نمی توانست  نکهبان قره باغ عزیز باشد ،در ساختار مغز یک کمونیست دو اتشه کاخ کرملین که در مرحله اول خواستش نگه داری مرز های جغرافیائی روسیه بود و خاک آذر بایجان را نمی توانست از گزند داشناگ های ارامنه نگه دارد،شاید هم همزمان در فروپاشی به هر یک وعده حکومت های سرزمین های تشنه آزادی را طوری القائ کرده  بودند که گزند به خواسته های امپریالیستی روسیه نخورد، همان که از روز نخست ارامنه را مسلح کرده بودند،و کوچاریان را در راس ارمنستان و  گرجستان در کف شوارتز ناذه ،ترکمستان و اوکرائین و تاتارستان و وتاجکستان و سایر ممالک را سری از سر های کمیته مرکزی سابق را اقتدار دادند و قسمت ما علی یوف بود که نتوانست قدم های موثر بر دارد در استقلال آدر بایجان و اگر هم اقدامی کرد که البته هم انجام داد که صرفه ای نداشت ، باشد تاریخ را شاید دو باره بنویسند و همان طور که شارون اسرائیل بعد سی و اندی سال با پس گردنی انتفاضه و یا گفتگوی های راه جدید خاورمیانه یا اصلا هر چه که صورت ظاهر باشد بالاخره رفتند بیرون یعنی اتفاقی در مایه های اخراج.

حال همتی باید نشان داد تا شارون های مناطق اشغالی همیشه نتواند سرزمین انسان ها را به زور و  سیطره نگه دارد

خدایا جان مرا نگیر تا به گوه های قرباغ و آب های روان برسم و در مام وطن بمیرم.