آقا میلانی راحت شد

هنوز چای دوم مشدی را نخورده بودم که رسید،این اقا میلانی مارا یک شب توی قهوه خانه نبینم شبم به صبح نمی رسه،نازنینی است به خدا.چهل و چندی سال است دم خوریم،باهاش.

آقائی است به تمام،به قول جوان های امروزی"دمش گرم".تا تمام اخبار ها را نبیند و نشنود،قهوه خانه بیا نیست.تفسیری می کند آ.دقت و هوش ذاتی اش خداد دای است،گاهی برو بچه ها پا پیچ اش می شن و وقتی بهش می پرانند که "میلانی کاش یه قدری جوان بودی می فرستادیمت آن ور آب ،والله اگر گیر لوس آنجلسی ها بیفتی برات یه تی وی می زنند تا بری روی آنتن"

اگر حال روزش خوبی داشت ،در جواب می آمد که "آن وقت این چائی های مشتی رو دستش می ماند و شما مجبور می شدین چهار تا چهار تا بفرستید تو"

یک راست آمد کنارم نشست،خیلی حال و روزش را خوب ندیدم.گاهی وقت ها آخرای برج یک دستی از ام می گرفت ،فکر کردم باید از همان وقت هاست،بدون اینکه کلامی بگه به آرامی لای کیفم را باز کردم و یه چک پول پنچاه ئی آرام به طرف اش سر دادم.پس داد و خیلی متین و با ادب همیشه گی اش گفت " نه حسن... فعلا لازمش ندارم باشه برای بعد"

-مشدی جان چای آقا میلانی سرد شد یکی دیگه لطفا

-نه باشه عیب نداره خوبه مشدی دستت درد نکنه.

غم عجیبی رو صورت اش بود، سیگاری گیراند و یک پوک حسابی زد.قوطی سیگار را روی میز رها کرد و فندک هم روش.

این کارش هم زیاد عجیب بود،چون به عبارتی چتر باز دو انگشتی میانمان کم نبود ، به شوخی میگفتیم اگر کسی سیگاری از آقا میلانی بکشد هنر کرده ،چون همیشه سیگارش را تکی از جیبش در میاورد، گاهی هم مایه ای میشد برای خندیدن و لاف زدن.

وقتی صورتش را به طرفم گرفت دیدم چشاش اشک ه.

خودم را جمع جور کردم،حتما اتفاقی براش افتاده،کم کم مشتری های آن ساعت قهوه خانه داشتند می رفتند.چون همیشه خوب و گیرا حرف می زد و راحت، صورتم را بهش نزدیک کردم وبه آرامی گفتم "چته میلانی جان"

من منی کرد و صندلی اش را جابجا به هم چسباند و با همان چشم های نم دارد گفت

(گفتم بهش دیگه دوستش ندارم سی و پنچ سال دیگه بسمه نمی خوامت اگر طلاقت هم نمی دم به خاطر آبروی تو و خودم هستش ،همین چند روزه خانه را می فروشم نصف اش را یهت می دم باقی اش مال بچه هاست ،می رم یه گوشه ای که نه بینمت،کلی تحمل ات کردم دیگه توان شو را ندارم به قول خودت حقوق ات که میاد به منم نیازی نداری،هرچه از بابات ات مونده دست به هش که نزدیم همش دست خودت وتوی همین خونه است  ،بچه ها هم دیگه رفتن پی خودشان نیازی به من و تو هم ندارند،اگر ازت پرسیدند بهشون چیزی میگی، کم که نمی آری.خسته شدم از دست تو و حقوق ات و ما ارث باباتو که خوردیم همش توی همین خونه است .از سرکوفت هات خسته شدم دیگه تحملت تو ندارم ،اگر هم داشتم به خاطر بچه ها بود که اوناهم رفتند.می خواهم با همین حقوق بازنشستگی ام برم و تو را دیگه نبینم،فکر کنم دیگه آخرمه دلم می خواد پیشت نباشم.این قدر از حق و حقوق ات گفتی حالم را به هم زدی،خیلی وقته زدی ،فقط این یه ذره آبرو جلومو گرفته بود،ولی دیگه نمی خوامت ،راستش دیگه آبرو هم برام مهم نیست،بهتر بود از سی سال پیش مهم نبود،خوب نفهم که می گویند منم حالا)

به زندگی شان وارد بودم هر دو معلم بودن و چندین سال هم هست که بازنشسته اند،یه بیست سالی بود که پدر خانمش فوت شدند و یه مال منالی رسید به خانمش و از اول هم میلانی پی این حرف ها نبود،گاهی هم که خانمش زیاد پاپی می شد یک پنچشنبه باجمعه ای با ما در کوه بود و مواقعی هم که شنبه کلاسی نداشت می شد که سه روزی در کوهای اطراف بود و در این میان تنها آقا میلانی بود که اصلا هوای خانه به سرش نمی زد،به خصوص پسر بزرگه اش رفت خارج و بعد هم که  دخترش عروسی کرد و میلانی هم بازنشست،بکل قید خانمش و به قول خودش خانم با ارث اش را هم زده بود و بعض شب ها هم که گاه گداری هوا مناسب بود با جوانان کوه نورد و بیکار محل در همان اطراف کوهستانی شهر می ماند،البته با رادیو ده موج چینی اش.آخرین وضعیت و اخبار را هر روز خدا را رصد می کرد و به طرز عجیبی هم به همدیگر ربط می داد و پیش بینی هایش غالبا هم مو لایش نمی رفت.

این اواخر شاید روز ها بود که خانه نمی رفت،همیشه جاهای پیدا می شد که سحر کند،ولی در این میان به صورت باور نکردنی لباس و سرو وضعی مرتب داشت که تعجب همه را به جود جلب می کرد و این هم یکی از راز هایش بود،شایع بود که خواهرناتنی دارد که بهش می رسید.

"دیگر دوستش ندارم و این را بهش گفتم که طلاق نمی دهم و خانه را می فروشم و نصف اش را به تو و باقی را برای بچه ها"

حرف هایش منقلب ام داشت می کرد، فکر کردم بلاخره میلانی تاب نیاورد و شکست.

زیر سیگاری داشت پر می شد و هر دو از قهوه خانه زدیم بیرون،دلم نمی خواست تنهایش بگذارم فکر کردم ببرمش خانه ولی نیامد،مقید خانمم بود،سر چهار راه باغ گلستان از هم جداشدیم.

دلم برایش تنها شد و انگاری یکی دوساعت مثل اینکه باهم نبودیم،چشم های نمناک میلانی امانم را بریده بود،دلم می خواست که بروم با خانمش شده حرفی بزنم ،ولی چون چند باری دیده بودم و هم ادا اطوارش را ،پشیمان شدم ، که بروم و چه بگویم ،شاید هم برگشت گفت به توچه.

صبح با رفقای فرهنگی و غیره در باغ در حال نرمش بودیم که پسر یکی از دوستان خبرآورد  "اقا میلانی را دیشب ماشین بهش زده ودر بیمارستان فوت شده" و ظاهرا راننده همان ماشین رسانده بودش به بیمارستان.

فردا همه بودند دوستان و یاران ،عجیب اینکه خانمش آنقدر به سر و سینه زده بودش که تقریبا به حالت غش افتاد.

عصر بعد مسجد همه در قهوه خانه جمع بودیم ،نمی دانم چرا دلم می خواست در باز بشه و باز اقا میلانی بیاد با خبر های داغ تازه اش.

درد دل با کلمه

آخر به چه زبانی به این آقایان اقتصاد دان فهماند که آقا پول کفن دفن مردم دستاشان ماند و نصف شد بعد نگوید که مرده مردم را بدون تشریفات دفن می کنند.اخر به فکر روزی مردم نیستید به فکر مرده مردم باشید.کاری نکنید که مردم از سر ضرورت مرده شان را چال کنند و بعد تمام.
من کارمند شش ماه پیش ،مراسم یک تشریفات ساده مرحوم مادرم هیچده ملیون تومان  در شهرستان برایم هزینه برداشت ،فکر آبرو بودیم.حال باید به سی ملیون تمام شود.
هر منبری یا کلاهی تا میکروفون گیر می آورد می گوید بدون تشریفات جوانان را ازدواج دهید،نمی گوید مرده تان را بدون تشریفات دفن کنید.بابا کارخانه با نرخ کم دارد از بانک پول مفت می گیرد برای وام،آن بهره کم همان نصف شدن پول من کارمند یا کارگر است،چرا باید بانک از سود سپرده مشتری به زند و به کار خانه دار وام بدهد که چه هم خودش و هم زنش و هم فرزندش پز کارخانه داری بدهد و مرده من بی پیر بدون یک حمد سوره دفن شود،خجالت دارد والله.
تمام آن کار خانه ها به خدا از ارز هفت تومنی اوایل انقلاب پا گرفته.مفت چنگ شان،حالا باید سود بهره بانکی سپرده مرا به ایشان به دهند که چه .
قبل انقلاب ببینید چه کاره بوده،با پول سوبسید رفته آن بالا نشسته حالا بهانه اخراج کارگر را سر می دهد 

بعد تحریر 

دیگر نخواستم زیاد پرده دری کرده باشم،بعد نگویند فلانی چه و چه 

آن اوایل انقلاب، سرملت به کار انقلاب و اصلاح امور به قول بعضی ها ،بانک ها را تاراچ کردند و با سود 4 در صد و 3 درصد وام گرفتند و هی برای عده ای کار خانه زدند،صد ها کارخانه در همین شهر ما با وام بانکی مختصر و ارز هفت تومن،خوب این کارخانه مواد اولیه می خواست به صورت فروش اقساطی باز وام بانکی گرفتند و در بازار آزاد فروختن همان مواد را ،و رفتند به دنبال ویلا و خانه و ماشین و تحصیل در خارج فرزندانشان. 

آن همه از پول سپرده ملت زذند، یعنی به سپرده مردم در ماه به کمترین مبلغ 6 در صد سود دادند. 

یعنی اگر کسی در حسابش یک ملیون تومن پول داشت و آن پول 29 روز می ماند در بانک و تنها در روز آخر مشتری بعد 29 یا 28 روز پولش را می برد آن بهره بانک 6 درصد نباید تعلق می گرفت. و این یعنی کلاه برداری بانکی ها از مردم و باج دهی بانکی ها به کار خانه دار ها با در صد4یا 3 

بیست و چند سال این مردم را بانکی ها چاپیدند و بعد بانک های خصوصی که آمد بلای جان این ها شد،. گند آن همه رانت زد بیرون. 

در زمان آقای بنی صدر وام چهار درصد خرید منزل با مدت پانزده سال دستور بود،که در همان سال اول با تورم یک ساله خریدار خانه دوبرابر سود می کرد،باز می افتاد به جان بانک این بار به نام خانمش و بعد تا بودتا.....همین اواخر که یک تثبیتی شد،و اداره زمین شهری کم کم برچید دستگاهش را. 

ارقام نجومی دولت ها از بانک ها گرفتند و این ملک را اداره کردند چه به صورت وام تکلیفی و یا تصویبی. 

و بانک هام پول نه از مال خود بلکه جماعت سپرده گذار را خانه خراب کردند،حال که نوبت آقای احمدی نژاد شد و خواست همان کار های قبلی را بکند داد روئسای سابق بانک مرکری در آمد که چه نشستید دارند بانک ها را حراج می کنند،و خصوصی ها هم پول شوئی. 

خوب گیرم که درست،این همان کاری است که قبلی ها کردند. 

مثل این پایان خدمتی که حال می دهند کی قبلی ها داده بود از اول وقتی که اداره جات به صورت مدرن در ایران ایجاد شد پولی در پایان  سی سال به عنوان پاداش نمی دادند. 

صحبت به  درازا شد. 

خدمت می رسیم بعد

هفته سوزی

الله ین آدی و یادی ایله 

 

دوشونور‌م کی نه قدر یورغون قالیرام تمام بو خبر سر و صداسیندان،داهی بینیمین ایجینده بئله بیر یئر تاپابیلمیرم بو هامی هجمه خبره و یانلیش-یانلیش سوزلره ،طبیعی که منیم فکریم جه. 

بیر مویسقیائی نغمه ،سوز ساز منی اوراق لارا سوق ائدیر. 

جناب حقین قول لاری نه قدر ده دوام لی و بیر قورخونچ شانتاژ لاردا و اتفاقیه داهی داهی فرقلی موضوع لاردا، قالیر کی اؤزونو چاره سیز گؤرور، و بوراخیر هر قیسم دیش دنیاسین و بیر ترک دونیا ائله مک ضروزیتینده کندیسین تانیر. 

بونجا حادثه و وحشت ده قالمیش و تماما دونیاسینا بیگانه اولموش ،بیر سحر اویگو دان دورار کن اؤزونو هر طورلی چالیشماغا مجبور گؤرور،نییه کی کندی اوینده اوشاق و قادین بیر قوش لار یاورو سی کیمی گؤزله مکده دیر،بو گؤزله مک بو شخصی هارا آپارا بیلر سیزجه؟ 

گئلئچک سیز آغشام و گونلر بونی بئکله یر،بیر تیکه حلال چؤره ک بو الله قول نا یئتمز،نییه کی تمام  سعی و دوشونجه سی داها دا یوکسک لره ده اولماق دیر دوشونجه سی، بو یوکسک لیکه فرق ائده مز هانسی یول لاردان گئدسین و طبیعی یئتیش سین. 

سوسیال حیاتینده او قدر کی حق لی و حق سیز لیق وار کی بئله فرقینده اولا بیلمز،نییه کی بو شخصین تمام هم و غمی بو حیات دا هر نه تئزلیکده خیال اؤزرینده قویدوغو نیشانی عاید ذئیر،بو یول همان یول ذور کی ماکیاولی چوخ قاباق لار تانییب و دوشونوب ،و بشرین سوسیال حیاتیندا بو طرز یولا دوشمئکی کشف ائدیب. 

انسان نه ته هر دوشون سون کی ،هئچ بیرکسین ائتئگینه بئله توغون ماسین،بو طور کندی مفکوره سین دعوا سینا سانسور ایله گئدیر.بیر خبری ائشیدیر سن یا اوخویور سان ،داهی الین چاتمیر خبر دئیه نین یقه سینی توتاسان و یانلیش دوشونچه سین کندی سینه قاندیراسان. 

حالا بو خبر چی و جارچی ایچئری ده اولسون و یا دیشاری دا،نه فرق ائدر کی.بیر یانلیش سوز ایله چالیشیر لار بیر ملتی یا بیر قومی یامان و یالان دوشونچه لر چرچیوه سینده ساخلاسینار. 

بعضا بیر حالا گئلیر یورز کی هر طورلی خبرین دالیسیندا بیر مهم آللادیجی و انسان شعور ینا توهین ائلدیغلارینی بئله دوشونورسن یا اولور سان و یا سانیرسان کی سنی بیر شی لر ایله قاندیر ماق ایسته مک ده دیلر. 

دونن بی بی سی کانال ئیندا بیر فیلمی نقدینه چالیشیردایلار.فیلم ئین آدی "شازده اهتیجاب" ایمیش. 

فیلمی باشدان آیاغا گوستر دیلر و سونرا ایکی منور الفکر اوتورب بو فیلم ده گؤردوک لرینی تفسیر به عین ائله دیلر. 

بو فیلمی "هوشنگ گلشیری "یازمیش و  "بهمن فرمان آرا" آدلی بیر کار گردان یونئتمیشدیر،هم رومان و هم فیلم شاه زامانینا عاید اولان بیر اثر. 

کلا بو داستان و روایت قاجار دورونده اتفاقا دوشموش بیر عبارت لر و تماما ،ظلم و ستم و استبداد لیق زمانی همان شاهزاده قاجار لارا عاید اولموش بیر اتفاق. 

اول باخیشدا نظره گئلیرکی بو رومان دستوری یازیلیب تا قاجار شاهزاده لرینی تنقید له سین و اونلارین هر طور یاشایشینی بیر فلاکت دوشموش حالارینی و استبدا دا و قلدور چیلیقدا گوسترسین لر،سانکی عامدا پهلوی یونئتیملری پارا و امکانات وئریب لر تا بئلن چی بیر باخیشی قاجار شاه لاری و شازده لاری ایله رفتار اولسون و هر نه قدر ده اولموش اولاسا ملتین قافاسینا قوسون لار کی گئچمیش حاکمیت کیم و نه چی ایمیشلر. 

تمام بیر باسقی حالدا اولماق لارینی انسان گؤرور و دوشونور 

فیلم ین یازیچی سی بیر پان پهلوچی بیر شخص و کارگردان و یونئتیمی بیر آمریکا دا تحصیل آلمیش بیر گنچ آدام، اول فیلمی خانه قمر خانم و ایکینجی اثزی شازده احتجاب. 

فرمان آرا قوی بیر انسان و کار گردان اولدوغونو" خانه قمر خانیم" دا گؤستردی. 

و شاه رژیمی نین فرهنگی عنصر لری دولاندیران لار کی شازدا احتجابی یازدیردیلار ،شیمدی کافی گؤورمه میش بو نو بیر فیلمه چئویر مه سینی ایستئدیلر و فیلم دوزه لتندن سونرا تمام سینما پرده لرینده گوستردیلر و شاه رژیمینین قلم چی لری قزت لرده بیر ترسه یول ایله و یانلیش اشاره لرایله یازدیر دیلار کی آی بو نه رومان ونه بیر باخیش استبداده نه گوزه ل اشاره لر و تام بیر ایدین لیق صوره ده بیر مبارزه شاه زاده لر ایله و طبیعی کی بودور قلم و فیلم، وصونرا دا بو فیلمی دولت گیزلی یاردیمی ایله دیشاری فستیوال لار دا نمایش ائدیردلر. 

حال صوری بو دور کی اگر شاه رژیمی یازی و همده قاچار طایفه سینین توشلایان یازی چی لارینه عنایت گوستریر، پس "غلامحسین ساعدی "نی تحمل ائدمیر و ائده میر،همین وقت لر ساعدی مرحومون نمایشنامه لری که اغلب مشروطه دؤنمینه عاید لاردی هئچ توجه ائدمیر و هم نمایش لری غدغن ائدیر. تکجه بیر باخیش ساعدی اثر لرینه کافی دیر کی گؤرونه،ساعدی کیم دیر و نئچی دیر و گلشیری کیم دیر و نئچی دیر. 

ساعدی عمر بوی نمایشنامه یازیب و داستان و رومان صاحبی اولموش دیر و تکجه رژیم قارشی سیندا و سانسورچی لارین قاباغیندا دوروب. 

کافی دیر کی گاو فیلمین گؤروب و عزاداران بیل داستانین اوخویوب و پنچ نمایشنامه مشروطیه سینی گؤزدئن گئچیراخ. 

همین قاچار دورون ده کی ظلمی ساعدی ده یازیب و گلشیری ده،هانسی سیندان شاه رژیمی استقبال ائدیب لر. 

دوغروسی بودور دورکی همان شاه رژیمینین طرف دار لاری حالا گلشیری جناب لارینی گوندئم ده توتوب و ساعدی کیمی شخصی اونودماغا چالیشیر. 

--------------------- 

بونلاری یازیر کن بئله نظره گلیر کی بیر یا ایکی نفر ایشی دئگیر بو مطلب لر ،منجه هر کس قلم اله آلیب و هر گون بو طرز نمایش لره خارجی مدیالاردا جواب یازا و گوستره کی همین بو غریب اولکه ده انسان ناحق یئره یاد دان چیخارد ماغا چالیشان لار وار. 

انسان لارین شعور ایله اویون اویناماسین لار. 

دولت مجبور دیلار عتبات دیارینا زیارته گئدن لرین ارزی مشکل لرینی حل ائدسین،نیه کی الحمدالله شیعه مملکتی دیر اولکه میز،عتبات عالیه یه گئدن شخص لر اولا جاق دیر. سوریه ده رهین دوشن شخص لرینی بئلئجه ده مدیا دا گوندئم ده ساغلاماغ نه دئمک. 

عجبا بیر قورخو یارادماقدا نه دیر مصلحت.عراق پاتلایش لارینی و سوریه رهین لری تاره تاره بی بی سی دئمکده نئدیر نظر. 

-------------------------------------- 

مرکزی بانک ین مسئول لاری  بو تعلل ایله مه سی، خلقین یاتیریم لارینا آز صورت ده فائز وئرمک نه دئمک،عجبا بیر عمد باخیش وار که ملت ایشین گؤجون بوراخیب دا ،بانک اداره لرینین قاباغیندا سکه و ارز آلماق مجبوریتینده اولسون. 

سیز یاتیریم فائزین انفیلاسیون دان یوخاری توتون، کیمسه نه سکه بازاریندا دور سون نه یابانجی پارا ایله ملی پاراسین دئیشمکده قالسین. 

-------------------------------------- 

دولت اجرائی ناظرلیگی دوروب هر هانکی ملت وکیلی کی بو طور دولت ه قارشی دوروپ پارلمان دا،همن او شخصی رد صلاحیت ائدیب ،و صونرا اعتراص ائدن کس لری جناب مطهری و سایره کیمی شریف و آدلیم انسان لاری دوباره صلاحیتینی قبول ائدیب لر 

-------------------------------------- 

بونلاری یازدیم کی تک جه بیر هفته نین منه اولان عاید نظر لری دیر 

 

هفته یه قدر ساغ قالین