-من سی سال کارمند بانک بودم و سه یا چهار بار شاهد افت ریال بوده ام و این بحران هم می گذرد.
فقط جنبه روانی دارد،کسی که بیست یا سی ملیون پس انداز دارد ،دلش می خواهد از ارزشش چیزی کم نشود،و این به دنبال سکه و دلار می گردد.
والا اگر کمی تحمل داشته باشد و تجربه سی و اندی سال را داشته باشد می تواند بدون تنش به آرامی چون نسیمی از کنارش می گذرد.
-یعنی به عقیده شما در هزینه های جاری تفاوتی نگذاشته.
-چرا در سبد هزینه خانه وار مشاهده می شود،برای کسی که هر سه چهار سالی مسافرت می رود نمی تواند زیاد تاثیر داشته باشد.
-فقط تحمل باید کرد،زیاد نباید عجله کرد.
-بعدا با شما تماس می گیریم.
تماسی حاصل نخواهد شد،چون همه آن چه که یاد گرفته بودم و به حق هم مطمعن بودم راه کاری داشته و دارم.
غرب و امریکا حتی یک گلوله ای نیاز نبود تا در کند و شوروی متلاشی شود،غرب به دنبال ویرانی اقتصاد سوسیالیستی بود که پایه ای در شن داشت.
با ایران نمی تواند آن کاری که با شوروی کرد بکند.
هفت ملیون ایرانی چه به صورت کارگر و یا از نوع یقه سفیدش در خارج کار می کند و هر سال هم همان اندوخته را در وطن خودش یا به صورت سپرده بانکی و یا اگر مقدارش زیاد باشد سرمایه گذاری از نوع زود بازده اش خواهد کرد،و این یعنی تولید ارز،شاید از نوع کلاسیک اش نباشد مثل تولید و صدور کالا به خارج و بعد برگشت ارز، نه همان اول به صورت ارز وارد می شود،در جمع فرقی نمی کند.ارز وارداتی از نتیجه کار در خارج کشور،یا صدور کالا و بعد به دست آوردن ارز.
در جمع پس باید به پذیریم که سالانه که ممکن است مقدارش به طور صحیح در دست نباشد ولی واردات آن زیاد هم کم نیست. حتی می تواند از صادرات خشک بار و فرش برابری کند و یا شاید هم بیشتر.مثل شوروی سابق نیست که درآمدی نداشته باشد به غیر از نفت و گاز.تاره مافیای هم که شوروی را بگند کشید ندارد.
می ماند تجربه هشت سال تجربه کمر بند سفت بستن،این هم یکی از دلایل ماندگاری روحیه بالای ما ها می باشد.
ایرانی جماعت هیچ وقت مثل بهار عربی ها نبوده و به قولی همیشه باد را بیشتر قوی دیده با خم کردن سر از کنارش گذشته بدون شگستن.
آینده نزدیک نشان خواهد داد،صدق فکر و گفتار بنده را
-مجال نشد که روی ایر روم و همین ها را بگویم حیف صد حیف
می مانم به آینده نزدیک،خواهیم دید
همه لحظه لحظه با پدر بودن را به زیبائی عطر یاس به یاد می آورم.چه موقعی که به سجده بود و گریان از وحشت شب اول قبر،چه به وقتی که برای احقاق حق ما و خودش زمین و زمان نمی شناخت و در عین حال لطافتی مثل همه پدران را داشت.
انسان چگونه می تواند مدح پدر بگوید و از دیگران نشنود که دارد یاوه می گوید،و این "یاوه" بودن را کسانی زیاد می گویند که پدر به اندازه و به مهربانی و حلال خوری مثل پدرم را نداشته باشند.
آری می گویم حلال خوری،که این روز ها دیگر کسی تره هم خرد نمی کند.می چاپند و ناموس غیر نمی شناسند و از سربازی به شاهی می رسند و بعد دست در کمر "عرضه اش را داشتیم و تلاش مان دو سه چندان بود رسدیم" و این عین گفته هزارات نفری است که دست در سفره دیگران دارند و به داشتن اش هم افتخار می کنند.با مدرک ابتدائی زمان شاهی در سن میان سالی فوق لیسانسی را به دیوار خانه تمام غصبی آویخته و با هزاران کلک چپانده توی پرونده کار گزینی اش و حال دارد حقوق دوسه ملیونی تقاعدی اش را به رخ زن و بچه که هیچ به یقه هم قطار اسبق اش می تپد و فکر می کند که پس توله هایش باور خواهند کرد این دغل ها را.از سیگار فروشی سهمیه ای دولتی صاحب صدا ها متر مغازه صوتی تصویری فروشی و باز آن هم از نوع بانه ای اش شده و دارد کم کم هوای دفتر تعاون و سندیکا را به شش های چروکیده اش می کشد.
وقتی بچه های مردم به حکمی و وظیفه ای ماه ها در سنگر جنگ منتظر نامه ای و یا مرخصی به آرزو ماندنند،بعضی ها به هزار دور زدن ها فرزندانشان را در دفاتری که صاحبانشان ترسوتر از خود بودند مامور خدمتی کردند حالا با همان مدارک توفیق ادامه تحصیل را یافتند و در خارح هم تکمیلش کردند و باز گذشته اند با دو ملیتی که مجلس اسلامی اش هم نتوانست جلو دارشان باشد و ماندند در همان پست ها که روزی خاوری اش کنند.
حال من چگونه به پدری که بعد باز نشستگی اش بر سر در یکی از مراجع که همیشه عکس با وقار اش زینت خانه مان بود اشگ ریخت که این تتمه پول رها ئی از خدمت دولتی اش را پاک فرماید که بیهوده به گلوی فرزندش نریخته باشد،و آن مرجع شیعی با چه مهربانی روی کاغذی نوشته ای داد به معافیت سهم امام و ذکات اش، و من اشک پدر را دیدم که کاغذ نوشته آن مرحع مهربان را بوسید و در جیب اش نهاد و به من سفارش، که به کفن اش بدورزم چرا که نگران شب اول قبر بود.
به من حق دهید که برای پدر غمگین نباشم ،چون با یمانی داشت مرد.ولی غمم دوچندان است برای کسانی که پول سفره این امت را به حلقوم فاحشه گان شرعی اشان می ریزند و بچه پس می اندازند.
صلابت پدر را وقتی که کسی از ارازل اوباش محل "سر کار از لباست سو ء استفاده می کنی" را گفت دیدم،که رنگی به رخ زیبایش نماند و در حال انیفورم را کند با پشت دست چنان به صورت جوانک گفت که شیر و خورسید محل ده بخیه به چانه اش زد.
و یا به مدیر مدرسه مان کارنامه ام را نشان داد تا متوجه اشتباه محاسبه معدل ریز نمرات من باشند،و مدیر مان که می خواست این عمل را متوجه دفتر دار پیر دبیرستان نمان نشان دهد،پدر چه مهربانانه مرا تکلیف کرد که دست دفتر دار را ببوسم.چندین دهه است که تواضع در مقابل اشتباه غیر عمد دیگران را به من یادگار گذاشته.
در حین فقر، حلال و حرام را شناختن عین رشادت است که آموخت.ناموس پرستی را در ارگانی که اشتغال داشت به فخر می شناخت.
در هیئتی مذهبی که هفتگی حضور داشت،وآخر مراسم همیشه یادی از سربازان مرز نشین می کرد و دعا یشان یاد روحانی هیئت تذکر می داد،بعد انقلاب در اولین جلسه هیئت باز دعا را در خواست کرد و روحانی مجلس تا به انتهای دعای مرزداران حضرت سجاد ع نه رسیده بود،یکی از جوانان کلت بسته های آن دوران روزگار به هجو کرد که "که دست از... بودنش بر نمی کشد"
و پدر از سر همان مجلس بعد اتمام دعا به فریاد آمد "سرباز وطن برای این ملک من و تو دارد جان می دهد نه کس دیگر".
اهالی هیئت محل ،پدر را دوست داشتند به خاطر همه مردانگی اش که حالا حکم کیمیا را دارد.
چه به روز مان خواهد آمد با این سکّه و دلار هزار تومانی و دوهزار تومانی.
پدر به چه زیبائی آن فقر را برایمان دور زد که بودنش را حس هم نکردیم.
پدر شجاعانه با هشت سر عائله هیچ نیازی به جیره خواری را در ما نپروراند.
پدر با قدرت توانست مشکلات همه محل را به دوش بگیرد و خود به نان شب محتاج بود
1390/10/28 تهران - دکتر اصغر شهابی رییس ایرانی کمیته پزشکی کنفدراسیون وزنهبرداری آسیا پس از 132 روز حضور در کما صبح امروز در سن 70 سالگی دار فانی را وداع گفت. به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) و به نقل از روابط عمومی فدراسیون وزنه برداری، مرحوم شهابی که به عنوان رئیس کمیته پزشکی کنفدراسیون وزنه برداری آسیا، جهت حضور در مسابقات سال 2011 وزنه برداری قهرمانی نوجوانان و جوانان آسیا به تایلند رفته بود در روز 18 شهریور سال جاری به دلیل نارسایی مغزی به کما رفت و به مدت یک ماه در بخش ICU بیمارستانی در شهر پاتایا تحت مراقبتهای ویژه قرار گرفت. مرحوم شهابی 12 مهر ماه به ایران منتقل شد و مدتی نیز در بیمارستان لاله تهران تحت مراقبتهای پزشکی قرار داشت و پس از آن به زادگاهش منتقل شد و در بیمارستان شمس تبریز تحت مراقب پزشکان قرار گرفت، اما متاسفانه در همین بیمارستان دارفانی را وداع گفت. سالها عضویت در کمیته پزشکی فدراسیون جهانی وزنه برداری و کنفدراسیون وزنه برداری آسیا، ریاست کمیته پزشکی کنفدراسیون وزنه برداری آسیا، سالها فعالیت به عنوان رئیس هیات وزنه برداری آذربایجان شرقی و نایب رئیسی فدراسیون وزنه برداری ایران از جمله فعالیتهای ارزشمند مرحوم اصغر شهابی در دوران حیات او به شمار میرود. فدراسیون وزنه برداری درگذشت تشیع جنازه آن مرحوم روز پنجشنبه از مقابل بیمارستان شمس برگزار میشود برای برادران او و مخصوصا به آقای اکبر شهابی که او نیز یکی از دبیران ورزش استان و پیش کسوتان فوتبال تبریز است تسلیت می گوئیم یادشان گرامی باد |