گئنه هئر گون کی گئجه ؛ نه یاماندی ؛داهی بیر عادت دی،
داهی ایللئردی حیاتیم ؛کیمسه نی اؤزله میری.
بو گئدیش قالدی منه؛
سانکی بیر ارث کیمی ؛ایسته مئز ؛ بیر رویا .
منه همدم بو کیتاب لار بو یازی، و ایتیرمیش حیاتیم.
تک جه بیر کلمه ایچون . اودا بیر کهنه عتیق سوزلئر .
نئچه ایللئردی یاشاماق بیر ایستئک ؛ او یازیلمیش داس تانلار.
کیمسه نی اؤزله مئکه یوخدی سبب؛
یاساق اولوموش سئوگی.
من کیم ام ؛بیرجه کندین ایتیرمیش بیر کس.
نه روادیر دیلئنئم ؛هله بیر هم صحبت ؛اودا بیر بختین ایتیرمیش بیر کس
بو حیات ایسئمه دئن گئلدی باشا ؛داهی سی بیر تاپدالانمیش بیر ذوق.
نه بیلیم هانکی بیروقت بیر آن؛
گئدئرئم اویاشیل یولدا ،کی ملیون لار انسان
گئدیب اما هئره سی بیر تورپاق.
اوتورپاقلاردا نه شوق نه بیر ذوق و نه بیر سئوگی . نه ایستئک.
ائله بو صباح گئد ماغیم بیر خوش دی منه
ین
روز ها کار دارم که یک عمر دوست اش داشته ام،برخی دوستان مطالبی دارند که
از سر مهر مراجعه تا که بخوانیم و به قدر سواد فارسی ام کمک شان کنم.که
ممنون شان هم می شوم و چه کاری بهتر از این کار های ادبی .اما در میان باید
خیلی هوشیار بود که جوانان را خوب بفهمی و کاری نکنی " به هر جهت باری ".
وقتی اعتماد دوستی را داری؛باید هم خدا را شاکر بود.دوست من ؛به قدر کافی از جان مایه می گذارم ؛نگران نباش و اگر هم
موردی باشد با میلانی مان هستیم که من دوزانو خدمتشان هستم.می دانستم که
نباید در محل می نوشتم ولی چون نه اسمی هست نه رسمی چرا که نه.فقط خواست
حرفی بزنم که این چند روزه فیس دیگر مانند بعضی "کوه" ها اصلا راه نمی
دهد.گاهی در کوهستان ها به راهی می رسیم که توان پیش نداریم،به این حالت گر
بیفتی، تنها کافی است که به آشنایت بگوئی "کوه" راه نداد. دیگر آشنا و
رفیق ات؛ زیر سئوال نمی گیرد. حال روایت ماست "فیس" راه نمی دهد. کاش تورک
لوق های مان هم بعضی هایشان حوصله می کردند و نوشته های مارا ادیت و ویرایش
می کردند،دور از جان شما تا به الف باء ای رسیده اند اول کاری که می کند
تنقید شیخ خیابانی است و بعد نوبت تازگی ها با سردار و سالار هم رسیده،
مشروطه که ای خود دارد،چرا که می گویند کاش پیش نمی آمد .دیگر حرمتی هم
نیست .بیچاره خیابانی کی به فکرش می رسید که تراکتوری هم باشد و جماعتی هم
در کانادا . مثل دور گود نشتن است است. دوست و بیگانه را به سختی می توان
تشخیص داد.مایه افتخار آذربایجان صدر اشرافی است که در جنگ اخیر سفیر بی
مواجب تورک ها بود در فرانسه که به دیدار رئیس جمهورشان هم رفت و تظلم از
ارمنی جماعت که قره باغ را به آتش کشیده اند دارند نسل کشی می کنند در
آغدام و سایر شهر ها...حرمت اش را نگه نمی دارند من چه باشم با قلم الکن
ام.خانواده صدر اشرافی چهار صد سال به ادبیات تورکی خدمت کرده اند؛نسل اندر
نسل.حال جوانکی در سواحل مدیترانه دارد هر روز فحش و ناسزا نصیب اش می
کند.لا اقل تاریخ مشروطه را از زبان یزدی ها و باستانی ها بخوانید؛اگر چه
به خودی رحم نمی کنید.روس ها در روز عاشورا یازده تن را به دار زدند،طفلک
جوانکی که عاشق وطن اجدادی اش هست آن روز نوشته بود پنچ تن بودند.من چه
بگویم و چه بنویسم.دوست جوان من لااقل روزی یک حکایه ای به زبان مادری مان
بنویس؛هر چه باشد از ننوشتن بهتر است.در اطاق های پالتاق همه روزه می شنویم
که دوستار وطن خود اند؛اما بی حرمتی به شیخ خیابانی چرا،به صدر اشرافی
چرا.به جنگ اندیشه نمی روند؛بلکه باید بخوانی و توهم صاحب ایده ای
باشی.وقتی اخوند زاده گفت ما هر چه می کشیم از بی سوادی است ،قکر نمی کرد
حالا را هر چه می کشیم از سواد است. کم مانده که به سران مشروطه فحش ناموس
دهند.