دقایقی بعد از ملاقات. همسر و دختر جوان یک زندانی بلند قامت در برابر او نشسته بودند. ندانم چه گفتند که ناگهان زندانی برخاست و دو دست خود را انگار دارد نطق انتخاباتی می کند گشود و روی میز گذاشت و به صدائی که از آن مهیب تر نیست پیشانی خود را محکم بر سطح زمخت میز کوبید چنان که همه از جا جستند. دخترک جیغ زد و زن در زیر چادر بر سینه می کوبید وقتی فوران خون را بر پیشانی رییس خانواده دیدند که بر صورتش ریخت و زندانی افتاد. وقت ملاقات تمام. .........قسمتی ازروایت آقای مسعود بهنود در سایت وزین خودشان
در راه مدرسه با حسین که می آمدیم ، دستم ته جیبم بود، و به دو ریالی که مادر جهت خرید نان ظهر داده بود ،فکر می کردم ، کف دستم همیشه خیس بود ، گم کردن پول خرد، و ناله فریاد مادر ،نگرانم می کرد.دو نفری هر روز گرمای تنور سنگگی را زیر لباس هایمان قایم می کردیم ،و لذّت ناخنک به نان های دیگر مشتریان معترض همیشه بعد( آژیر سیرستو) شده بود تفریحمان.
از سر کوچه مان که پیچیدیم ، با دیدن زن های همسایه و در میانشان مادر حسین که روی اثاث مختصر منزلشان نشسته بود و خواهر حسین را شیر می داد، دلم شورید،مثل آن وقت ها که ناظم مان را با چوب دم مدرسه می دیدم. دستی به آرامی نان سرد شده سنگگ را از دستم گرفت، مادر بود، انگاری قطرات اشگش را با گوشه چادر نمازش پاک می کرد.
شب در زیر چراغ گرد سوز همیشه وقتی مشق هایم را می نوشتم، نمی دانم چرا خوابم می برد ، ولی آن شب مادر و پدر غمگین تر از همیشه آرام حرف می زدند، و من به بهانه خواب چشمهایم را بسته بودم ، که بتوانم دلیل آن همه غصّه را بفهمم.
صبح تمام همسایه ها با همهمه گنگ ،می رفتند به گورستان . و من تنها بدون حسین راهی مدرسه، که عصر آن روز سرد تبریز ،فانوسی به درب چوبی مان آویزان بود، گفتند پرسه آ آ یدلله - بابا حسین است ، که دیروز در بیمارستان شیر و خورشید مرده است. بعد چند روز حسین و خواهر مادرش را ندیدم .
خیلی بعد ها مادر گفت : که یک روز قبل فوت آآ یدلله ، صاحب خانه شان اثاث آن ها را دم در گذاشته بود، و به همین خاطر، جوان مردم دق کرد.
بعد این همه سال ها، که از آن محله قدیمی مان می گذرم ، نمی دانم چرا چشمم به دونبال کودک لاغری می گردد،دست هایش از سوز سرما در زیر دو بغل هایش گرفته.
آژیر سیرستو: صدای بوقی بلند از گوره ساختمان کار خانه چرم خسروی تبریز ، که در ساعات ظهر و غروب ، اتمام ساعت کار، کارخانه را اعلام می کرد
...اینکه یک جریان سیاسی از کلیه امکانات ممکن در جهت پیشرفت ایده های دور و یا نزدیک خود استفاده ایزاری می کند بحثی است عمده و قابل مطالعه، و در عین حال به خصوص همان ابزار در موقعیتی باشد که به توان از طریق آن با کل جهان ، به اخذ خاور میانه در ار تباط بود.
گروه بارزانی و طالبانی عراق که مدت های مدیدی در شمال عراق و قسمتی از کرکوک و در آن حوالی با صدام حسین مخلوع- از چهل و اندی سال در کشمکش قومی و سیاسی بودند ،و در مواقعی نیز در همان سال ها از دوستی و نظر خوش شاه سابق ایران ، بر خوردار میشدند، و این نیز بر میگردد به استفاده از امکانات ، حال بلند گوئی دارند ، که سمپات بی هزینه شاید- در لوس انجلس ، آقای علی رضا نوری زاده بی آنکه خود به داند، به فرض خوش بینانه، در دام مائو ئیسم مامو ستا جلال طالبانی و بارزانی افتاده.این رفتار غیر متعارف از زمانی شروع شد که امریکا به خاور میانه جهت دفع طالبان افغانستان و بعد جهت خلع صدام حسین آمد .همان های که نه در گذشته دور بلکه در همین سال های اخیر درحمایت محافظه کاران و دمکرات های ساکن کاخ سفید بودند. امریکا ئی ها آمدند و در ساختن آنجه که دموکراسی است به آرامش ارضی و سماوی نیاز داشتند ، که به هر علتیکه نمی توانند- حال نوبت آقای نوری زاده از سر رژیم ستیزی و کار حرفه ای خود -که قبل از این ها از سی و اندی سال سابقه ژور نالیست بودن را دارد ، و یکی از مفسران خبری شرق اوسط و رادیو امریکا است، که از این طریق نیز ارتزاق حلال هم می کند،متاسفانه به بلند گوی خبری و مفسّر- لااقل بی اجر آقایان اکراد شده ، که میشود گفت ، به فرض هم،خوب زندگی خودش است ، می خواهد اینگونه هزینه کند. ولی کار آنجا عیب می کند ، که این خبر و تفسیر کردن به کرد های ایران می رسد. در اغلب موارد سمپاتی خود را تا آنجا ادامه می برد ، که عیناٌ ،همانی می شود که حزب دمکرات کرد ایرانی می خواهد، و در چنبره کمیته مرکزی ، و به سخنگوئی آنها می افتاد، و رادیو یاران را در بست به دست استقلال خواهی از نوع خود مختاری آقایان می گذارد ، تمام و کمال اخباری که از کردستان ایران می رسد و آنچه که در رسانه های وطنی سانسور و بریده میشود، همان شب جهانی اش می کند ، از آقایان کمیته مر کزی دمکرات کرد نمی پرسد که این مورد ادای ارضی و استقلال شما تا کجاست ، آیا شما کرد های ایرانی که - ادعاهایتان به اورمیه و ماکو می رسد . ارومیه آذربایجان عرصه رفت آمد کرد ها پ –پ-ک ترکیه ، همان طور که چندی پیش ها در اخبار بود، و یا کرد های مسلح ایرانی که در اخبار است و گاها هم به عملیاتی از آنددست می زنند. و شما نوری زاده خبر نگار نمی پرسید که هزینه عملیات ورادیو و تلوزیون و تشکیلات سیاسی شان را چگونه تهیه می شود، آیا غیر این است ،که به صورت عده ای پیله ور ان مرزی در کار قاچاق کالا و گازوئیل و بنزین هستند. و از این درآمد های نا مشروع و مشروع توانسته اند املاک دو نبش و مرغوب ارومیه را به ابتیاع می کنند، و گاها هم- از کردستان عراق مهاجرت معکوس داشته باشند. و شما نوری زاده خاورمیانه تحلیل کن هم -که یا اطلاع از اینگونه موارد ندارید یا نمی خواهید به پرسید که این گونه حرکت های موزیانه چیست؟.آقای نوری زاده این حرکت های به اصطلاح استقلال خواهی و سیاسی آقایان طالبانی و بارزانی و فدرالیزم کردی را که شما دستک دادید ، حقوق سایر نژاد های به اصطلاح قومی دیگر چگونه میشود -تا همین حال،باش تا دولت شان بدمد ، به دانید چه بر سر اراضی و مالکیت تک تک آحاد اهالی ترک نشین ارومیه میآید.همین را داشته باشید ، و سر بسته میگویم و می گذرم -ممکن است اصلا شما هم این مطلب را هر گز نخوانید ، من نوشتم و به شما هم به یقین نمی رسد، تا زمانش برسد و ببینید که چه سان شما از روایت حلیم به دیگ افتادید، امید هست اسرائیل بعدی ، توسط اکراد مورد حمایت شما در غرب ایران نباشد.و آنگاه دیگر نژاد همسایه چه مصیبتی را خواهد داشت.
آلما ی عزیز در یک بعد از ظهر گرم تابستان 31 تیر ، بعد از دیدن برنامه زیبای سیمین خانم بهبهانی ، و کلام آخرتان مبنی بر کمک مالی به دوام اندیشه سبز تان ، بار دیگر غمی به اندازه تمام درد های موجود اجتمائی و سیاسی، نتوانستم جلو قطرات اشکم را بعد پنچاه واندی سال زندگی، بگیرم ،چه کنیم که توانی نداریم در این وادی سیاست پیشه گان کباده کش.
من از خیلی قبل ها فکر می کردم ،که شمائیان ادیب را توان ایستادگی در شهر فرشتگان -آن ور آب های دور جائی نیست. همان طور که در خیلی از جای های این دنیا نیست،بسیار آزرده شدم ، سفره شما نیز مثل سفره های ما، توان اندیشه سبز را ندارد.
به هر روی از اینکه نمی توانم به شما کمک کنم ، شرمنده هستم .
از خیلی سال ها، خانواده های ما به نداری ساخته اند ، ولی از این که پیش شما بانوی عزیز هم شرمنده میشویم، واقعا شرمنده هستیم.
و حال که دو سالی در گوشه ای از ادبیات ما بودید ، و شناساندید به جوانان، هر آنچه که داشتید ،صمیمانه تشگر می کنم. باشد که کسانی باشند در این سرزمین سیاست زده برای کمک به افرادی چون شما بانوی فرهیخنه،
ساغ اول و ساغ قال
حسن بانکی
تبریز تابستان 84