شهید شیخ محمد خیابانی و مخبرالسلطنه هدایت

….ببرید جائی دفنش کنید. اشاره داشت به نعش مثله شده شیخ محمد خیابانی ، این پدیده متجدد ، از سلاله روحانی و آشنا به کلام دموکرات های سوسیالیزم نو پای شرق.

این کلام آخر والی آذر بایجان است ، از جبهه استبداد به سوی آزادی خواهان لغزیده ، واهالی تبریز در تمنا از احمد شاه طالب ولایت او بودند.

آمد با تمام هر چه که در چنته خانوادگی از نوع استبداد داشت ، در همین اواخر هم دوست گر مابه و گلستان اتابک بو د در سفر صدر اعظم به حج و تا ژاپون و شمال چین ، برای اتابک بیشتر فرار بود و برای مهدی قلی خان هدایت مخبر السلطنه ، به قول خود نفوذ در افکار او.

بعد ترور اتابک به قولی به دست مشروطه چی ها ؟مدتی خانه نشینی و بعد والی ایالات استبداد زده ایران ، از جمله آذر بایجان ،تفگری داشت و خودش گفته بود با چوب استبداد مشروطه را می پاید. خدا رحمت کند هزار بار برادرش صنیع الدوله را نام نیکی داشت ، مبتکر صنعت بود. نساجی و راه آهن مدیون اوست.

اما قهرمان ما تحصیل کرده المان و مصاحب اتابک اعظم این گونه می اندیشید با چوپ استبداد و قانون مشروطه.

اهالی ایران این گونه باد زندگی کنند ،تحجّر علما و تبخّر روشنفکران و خصومت همسایه های شمال و جنوب.

تلگرام به تهران:  ……… لجاج انتحار،….

معلوم می کند که خود کشی است این فاجعه، نامه ای مجعول در جیب شیخ محمد خیابانی که تنها ماندم و خودکشی چاره راه بود.

مثل خیلی از تاریخ نو یسان عهد در بار جعل می کند و آنهم قتلی را که سر آزادی خواهی داشت و مرامی دمکرات، خودش در خاطرات و خطرات می نویسد که خیابانی در یک و دو مکتوب مرا هم مرام میداند و هم مسلک، امید واری به امثال و جود مبارک حضرتم، در هئیت دولت می گوید کار آذر بایجان را شده در قافلان گوه با جنگ درست ،سه هزار توان می گیرد و با فرزندان امام جمعه خوئی راهی میشود، فکر جمهوری گیلان و آذر بایجان زجر می دهد ( صفحه 315 خاطرات..). رئیس قزاق به دیدنش می رود که قیامی ها یک مشت فعله اند  و عده ای فوج ملی ، کار را در چهار ساعت روبه راه می کنم .

از اول به خاطر سرکوب قیام آمده بود ، از هیت دولت دستور داشت ، همان طور که ستار خان و باقرخان را راهی تهران کرده بود ، تبعید محترمانه و بعد به دست یفرم خان داشناک خلع سلاح  بعد در گیری مختصر ،زخمی عمیق در پا ،و قانقاریا  قطع پا و خانه نشین و دق مرگ. بعد ها همه اشراف و در باریان به وزارت وکالت رسیدند، خون بود که ترک ها دادند و مشروطه شد نردبان رجال و روحانیون در باری . به دوستان گفته بود می روم به آذر بایجان ، قیامی ها فعله اند ، شیخ شان را به طهران می آورم یا می کشم ، مگر با میزا کوچک خان همین را نکردند.

تلگرام از تهران ایالت جلیله  ……..تلگراف جناب مستطابعالی به عرض پیشگاه اقدس ملوکانه رسید و نشان قدس با حمایل….

دولت ها در رفت و آمد است و نوبت بعد سرکوب شیخ محمد خیابانی، به لاهوتی سر کرده ژاندارمری می رسد ، به وسیله قشون مزدور ایلاتی های قره داغ و کمک مادی مرکز و ژنرال های پیر انگلیس و پان ایرانیست های تازه کار و فئو دالیسم سرکوب گر ، لاهوتی را نیز ازمیان می برد. دولت سید ضیا در یک تلگرام (….. نفر نداریم بودجه هر جه بخواهید در اختیار است)

اساس اعتراض شیخ به قرار داد 1919 وثوق الدوله …. و ملک الشعری بهار  که سید ضیا در نامه ای خبرش را می داد ، حیف از شیخ خیابانی و آزادی خواهان ایران هفته و سال برایش گرفته بودند، و مخبر السلطنه ناراحت اجماع در مسجد تهران است.

در تلگرافی به هیئت دولت در تهران می نویسد(…….. دویست تومان به هریک اعضای اداری در ایالت می خواهم و در مورد نصرالله و فتح الله بنده زادگان که وزارت خارجه و مالیه از کار معاف داشته اند توجهی به فرمائید )

از تهران خبر می رسد(…….راحع به افزایش بودجه ایالتی به وزارت مالیه دستور داده شد…. در خصوص آقا زادگان تحقیق و استحقاق هر نوع ترفیع…بودجه معارف را مفید نمی دانم)    سید ضیا .تهران.

می گوید من به لاهوتی گفتم در ایران به جمهوری قائل نیستم .

هدایت بار ها و بارها در ایران وزیر و وکیل شد ،چون به قول خودش در ایران با چوب استبداد مشروطه بر قرار می کرد ،و بعد ها نوکری مذاق بودنش را در زمان رضا شاه ، سالیان دراز در پست نخست وزیری داشت . تجربه زیستن در دوره شش پادشاه را در کتابش خاطرات و خطرات با طرزی و نوشتاری به روایت تلگرافی و خوب و سهل وروان دارد . نمونه یک اصیل زاده تکنوکرات و متحّجر و آشنا به زبان المانی و نوکر ماب و دیکتاتور پرور و در عین حال شئونیست، فتنه گر

 

 

قضاوت؟

 دوازدهم مهر سال هزار و سیصد، سر بی تن کلنل محمد تقی خان پسیان ، آن فرزند دلیر آذر بایجان، بر روی میز کار شاهزاده حسام الدین میزا رئیس تلگرافخانه قوچان، قرار می گیرد.

فرج الله خان سر دسته خوانین قوچان ، با تبخر می گوید : همین الساعه ، حضرت اشرف قوام السلطنه  را پای سیم به خواهید و بگوید دشمن شما را گشتیم اگر نشانی خواست بگو سرش روی میز من است .

خیلی قبل خود کلنل در میان دوستان گفته بود:

ترسم آخر که ، شود ناله ما داور ما                          که شود زینت سر نیزه دشمن ، سرما.

تقریبا  شش ما قبل از این حادثه قوام را از ایالت خراسان خلع ید و علی رغم میل اهالی که خواهان محاکمه و مجازاتش بودند ، به تهران روانه ساخت.

باشد که باور می کرد در تهران رئیس الوزا سید ضیا در مسند وزارت است و مایل به تحوّل، که این نیز اشتباهی از آن دست.

بعد ها سردار معزز بجنوردی وتاج محمد خان قوچانی و فرج الله خان درگزی هر یک از این جنایت به نوائی رسیدند ، همان گونه که سایر سردمداران انقراض قاچار رسیدند؟

کلنل و قوام هر دو ایرانی و در دو جهت هم به تاریخ پیوستند . یکی در دل آزادی خواهان جای گرفت و دیگری در دل هر چه که تحجر و مستبد.

قوام و برادرش وثوق الدوله هر دو یک عنصر اند ، آزادی کش و وطن فروش. یکی عاقد قرداد تقسیم ایران زمین و دیگری قاتل کلنل و فاجعه سی تیر ،دولت مصدق. گو اینکه هستند سلطنت طلبان دو آتشه که سیاست و گفتگوی قوام و استالین را بر علیه حکومت ملی پیشه وری بیشتر می پسندند،و موازنه  امریکا و شوروی سابق را در مورد ایران و یونان از یاد به عمد می برند.

هر دو ایرانی در مشهد بعد خلع ید صورت جلسه ای در تاریخ به جا گذاشتند از دارائی خود،

 

بعد از گشته شدن کلنل- جمعی از بزرگان شهر به منزل ایشان رفته و سیاهه ای را نوشته اند.

1-دیوان فردوسی طوسی یک جلد.

2-دو صندوق چوبی محتوای کتب فرانسه و المانی و ترکی و عربی.

3-قالیجه ترکمن یک تخته به ارزش ششصد ریال.

4-لباس ژاندارمری یک دست.

5-لباس معمولی یک دست.

6-چکمه یک دست.

7-استکان سه عدد.

8-قوری بند زده یک عدد.

می گویند علی طاهباز با حالت گریه فریاد زد ، آ قا  شیخ کاظم  آقا …. مرقوم به فرمائید قوری بند زده.

ننک آنانی است که قوام را ،این عنصر هرزه سیاست را ناجی آذربایجان می خوانند، و در پشت هرزه گرائی های این اخوان ( قوام و وثوق) وطن فروش سنگر وطن پرستی می گیرند.

 

 
منبع : کتاب قیام کلنل محمد تقی خان بسیان  در خراسان  نوشته س. علی  آذری شماره کتابخانه ملی  ۱۷۴۲ تاریخ ۵۲-۱۲-۶

شاه داغیم ائل دایاغیم شانلی سهندیم شهریار

شاه داغیم ، چال پاپاغیم، ائل دایاغیم شانلی سهندیم،

باشی طوفانلی سهندیم.

باشدا حیدر بابا تک قارلا – قیروولا قاریشیب سان،

سون ایپک تئلی بولود لار لا افقده ساریشب سان،

ساواشار کن باریشیب سان.

گویدن الهام آلالی سرری سماواته دئیه رسن،

هله آغ کورکی بورون یازدا یاشیل دون دا گیئه رسن،

قورادان حالوا یئیه رسن.

دوشلرونده صونا لار تک سینه سی تک شوخ ممه لرده،

نه شیرین چشمه لرین وار ،

او یاشیل تئللری ،یئل هورمه ده آینالی سحرده،

عشوه لی ائشمه لرین وار .

قوی یاغیش یاغسا دا یاغسین،

سئل اولوب آخسادا آخسین،

یانلاروندا دره لر وار.

.......

..........

قیشدا کهلیک هوسی له چوله قاچدیقدا جوانلار.

قاردا قاققیلدا یاراق نازلی قلمقاشلارین اولسون.

.........

...........

آد آلیب سندن او شاعر کی ، سن اوندان آد آلارسان،

اونا هر داد وئره سن ،یوز او مقابل داد آلار سان.

تاریدان هر زاد آلارسان

باش اوجالدیقدا دماوند داغیندان باج آلارسان،

شئر الیندن تاج آلارسان

 

 

 

آذر بایجان ادبیاتی ایچون شهریار هر شیدن اول ( حیدر بابا) شاعری دبر. بو اثرین یارانماسی هم شاعرین ئوز حیاتیندا دونوش نقطه سی، هم ده ادبیاتی میزدا ینی مرحله نین باشلانغجی اولدی. بو ئو لمز بدیعی اثرین میدانا گلمه سی نی شهریارین حیاتیندا و یارادیجیلیغدا انو گوره دونوش نقطه سی حساب ائدیریک که ،شهریارین حقیقی استعدادی بو منظو مه ده تام گوجو ایله چاغلامیشدیر. محض بو اثری ایله شهریار ئوز یوردندا گنیش شکلده تانینما غا باشلادی، خلق آراسیندا درین و سارسیلماز محبتی بو اثری ایله قازاندی.