نقدی بر نوشته ای...

بهنود خان عزیز.... عارضم که(محسن خان مشیر الدوله با امین الدوله یک مغز در دو پوست بودند،نظر به این دوستی اسم پسرش را هم محسن گذارده بود و دختر محسن خان را هم برای او گرفته بود. برای استحکام ریاست الوزرائی اجازه داد محسن خان دختر مشیر الدوله را طلاق دهدبدهد. و فخر الدوله دختر مظفرالدین شاه را برای او گرفت،در گالری ارک عقد کنان شد مخبر السلطنه هدایت مینویسد،مشیرالدوله وارد مجلس شد،به همه حضار حال تاسفی دست داد)برای دوستان جوان با اجازه استاد اقای بهنود می خواهم برای اطلاع عرض کنم که به دو کتاب 1-خاطرات و خطرات مهدیقلی مخبر السلطنه هدایت 2-روز نامه خاطرات اعتمادالسلطنه صنیع الدوله مراجعه فرمایند.هر دوکتاب به راحتی ما را می تواند در بطن وقایع صدو پنچاه سال اخیر قرار دهد،و در حقبقت اولی دوره زندگانی پنج شاه ایران را درک کرده و دومی پنجاه سال سلطنت ناصر الدین شاه را.

و باز ممکن است آقای شبتار روستا ئیان  ورامینی را کار گران فصلی ترک بدانند، که امری است ثابت نشده ولی افتخار جرقه های انقلاب ضد سلطنتی در 29 بهمن سال 57 از آن سر زمین آذر بایجان و تبریز است و همین امر کینه بس بزرگ لوس آنجلسی ها ست که لرزه بر اندام شاهی افتاد و شاید هم به خاطر همان جنش ضد شاهی بود که به غلط هر خاسته به حق این ملت را جدائی خواهی می دانند که و الله چنین نیست، ما عاشق ایران آباد و دور از تبعیض هستیم، ولا غیر

...شبتار عزیز، دوست من ،شاید به قول شما خشونت در ذات همه باشد و آن هم از نوع استالینی،به خاطر ضد شاهی و سلطنتی بودن، ولی خشونت ما عین آب روان جاری است و عین عشق ، اگر شما هم به خاطر تکلم کتابت و عدم تفکیک غین با قین مسخره و بی سوادی سی ملیون ترک به زبان مادری در حکومت پهلوی هاو مدیران آموزشی شئونیسم تمامیت خواهان آن عصر دروازه های تمدن و در کلاس درس جریمه نقدی میشدید و یک ریال توجیبی مادر و پدر زحمت کش را به صندوق همیشه پر نصب شده در کلاس می ریختید، شاید به امثال من حق می دادید که متنفر شاه و شاهی باشیم،میگفتند که آذر با یجان سر ایران است ولی سری که زبان نوشتن نداشت به چه درد می خورد،باز از سر لطف آقایان حاضر است که هیچده نشریه به زبان ترکی روی پیش خوان روزنامه فروش ها است.باز مثل همان وقت های معمول بود که بعد از شورش عظیم 29 بهمن سال 57 که مقامات و خوش باوران دوران عصر پهلوی تکیه بر کلام تکرار آن سوی مرز را می کردند. در حالی که خود به حقیقتی آشنا بودند و قبل از اینکه شاهی برود خیل عظیم کسانی که نان از سر سفره مردم برداشته بودند با سرمایه هایشان ترک دیار کردند و این در حالی بود که پدر تاج دارشان هنوز در رفتن تردید داشت

همین آقایان هستند تمام فعل و انفعال های سال های 57 را به گروه های سیاسی منهای نفرت مردم از تبعیض و ظلم بی حد زمام داران آن عصر می بندند. و کینه شان هم نسبت به ترک ها بی پایان است ، و حال هم اگر حرکتی از سر اعتراض صنفی اعم دانشجوئی و غیره رخ می دهد ، انتظار پیوستن آذر بایجانی ها را دارند . در صورتی که آذر بایجانی از حاکمیت ها رفع محدویت های توسعه های فرهنکی اعم زبان و سنن و اقتصاد محلی را دارد بیکاری و مهاجرت ترک ها به مرکز که زیر بنایش را رژیم شاهی گذاشت و ایجاد محل امن سرمایه و کار هم می تواند جزئی از عمل کرد شان شود ، که در تهران پهلوی ها نمود حاصل کرد، و شد آنچه نباید می شد که در حال در صد بالائی از شهر نشینی تهران بزرگ را سایر جمعیت غیر فارس دارا است، کشاندن به قولی پنج ملیون شهرستانی به ایالت مرگزی جرمی است که شاهان پهلوی بنیاد گذارش بودند
یادتان باشد تمامی خسارت های جنک های بیهوده عصر فتح علی شاه قاجار از همین اقتصاد کشاورزی و تجاری ایالات آذربایجان بود که به قشون فاتح روس داده شد و گوشواره و طلاجات زن های ترک بود که در کفه ترازوی ترک مخاصمه عباس میزا قاجار ریخته شدُ و دریغ که اکنون در توسعه اقتصادی استان های ایران عزیز در رتبه پنجم قرار دارد و در حال از صندوق ذخیره ارزی جایگاهش مشخص نیست و لااقل چندی قبل همین روز نامه های منتشره محلی این مطلب را تصدیق کردُ درد دل زیاد است باشد وقت دیگر مجال شود اگر قانع نشدید اطلاع دهید که این رشته سر دراز دارد

متهم

ای مرد سربلند شتابنده کیستی؟
-انسان خدای خاک
هان بیشتر بگو پدر و مادر تو کیست
-مادر نسیم صبح و پدر آفتاب ظهر
جای تولد وخود و تاریخ آن بگو
-نوروز سال حادثه در شهر انتظار .. شکل قیام او سراپا یک معرف است .. من مسکنم جزیره شب در خلیج اشک.. جز سرنوشت خویش مرا کیفری نبوده است انسان به جز شرافت خود مذهبی نداشت..هر اختری در دل شب خود قطب مقدسی است.. نفس وجود هر بشر التزام اوست...قسم نشانه تسلیم آدمی است
- ای مرد متهم تو هرگز تعقیر جایگاه داده ای
- تعقیر جایگاه اقامت نگفتنی است زیرا سفر برای فرار از گذشته هاست
- آیا تواحتیاج نداری به یک وکیل؟
-من کور نیستم که عصا کش کنم اجیر .. پیغمبران برای خدا روان تر اند
آیا تو مفتخر به نژاد نبوده اید
- هرگز نژاد باعث هیج افتخار نیست این افتخار ها ست که نژاد می آفریده اند تاریخ اگر قبافه نسازد مقدس است اما وطن بصورت یک اشیان پاک ستودنی است
-جائی به معنویت یک گل نمی دهی 
- پیکار با سیاهی و پرواز در سپهر  تسخیر رودها تبعید ابر ها آواز دسته جمعی پارو زنان صبح پیوند در میان دو دریا ُدودلُ دو مرز یک معنویت است
-ای مرد متهم دنیا مگر محل حساب و کتاب نیست
- انسان به سایه ها و اشباه قولی نداده است ُ آزادی تنفس و اندیشه حق اوست ُ تفتیش سرقت مغز هاست ُبوکردن دهان بشر حق گزمه نیست عدلی که مظهرش نه ترازو است و نه دشنه آخر بگو آن دستمال روی چشم فرشته چیست ُ مرک ازبرای انسان پایان یک سفر و فرجام یک ره استُ باید به پل رسید آنگه از آن گذشت
- احراز جرم من به باز جو تبریک گفتنی است اما هنوز من مجبور نیستم که کنم آخرین دفاع ُ با آخرین دفاع زمین دود میشود






باز مفتون

نا گهان همراه یک طوفان غرشناک گرد و خاک
پاره ای از کوه پائین ریخت
یازده تن کا رگر با توشه ُ افزار ها در زیل تل خاره مدفون گشت
راه معدن نیز بند آمد
اندر آن بیش از چهل تن کارگر محبوس
چاره اندیشان یکایک صحنه را دیدند
کد خدا همره با ژاندارم و سه تن دهقان
گفت: یک کاغذ برای صورت مجلس
معلم گفت: زود یک دکتر
روضه خوان: گور کن حمال میت شصت گز کرباس
بخشدار آمد منشی هم را مخاطب کرد
«تلگراف فوری تهران- پتو -چادر-غذا- پوشاک- پول نقد»
شخص پیمان کار آهی کشید و گفت: یک سیگار
مخبر فعال بادست خالی اما یک دوربین همره اش
سر مهندس با گروهی فعله و ابزار خاک و سنگ برداری رسید از راه
داد می زد:
«اول سر معدن...»