برگی است از زندگی یک مبارز

رزا لوگزامبورگ
گردآورى و ترجمه: فرهاد کاوه
بخش اول
• ۱۸۷۱
«رزا لوگزامبورگ» رهبر انقلابى، روزنامه نگار و نظریه پرداز سوسیالیست آلمانى تبار است که در سال ۱۹۱۹ و در خلال انقلاب آلمان در برلین به قتل رسید. او که خود را شهروند یک جامعه پرولتاریایى مى دید، زندگى بین المللى خود را در قالب مسافرى سوسیالیست مى گذراند و معتقد بود سوسیالیسم تنها راه رسیدن به آزادى واقعى و عدالت اجتماعى است. «لوگزامبورگ» طرفدار اقدامات بنیادى و دموکراسى کارگرى بود اما به نظر مى رسد انتقاد او از «تجدیدنظرطلبان» به رهبرى «ادوارد برن اشتاین» مهم ترین میراث او در اندیشه سیاسى اروپاى امروز است.
«رزا لوگزامبورگ» در سال ۱۸۷۱ در خانواده اى یهودى از طبقه متوسط در لهستان به دنیا آمد، پنج ساله بود که به شدت بیمار شد و پس از بهبودى دیگر نتوانست به درستى راه رود. دردى که در تمام طول عمرش او را رها نکرد. او تحصیلات ابتدایى خود را در مدرسه اى در «وارسا» گذراند و از همان ۱۶ سالگى در فعالیت هاى سیاسى شرکت جست. او در این سال ها به مطالعه آثار شاعر لهستانى «آدام میکى ویچ» پرداخت که روح میهن پرستى و زندگى او در تبعید سیاسى، «لوگزامبورگ» را به شدت تحت تاثیر قرار داد. «رزا» در سال ۱۸۸۹ براى ادامه تحصیل راهى کشور سوئیس شد و بسیارى این نقل مکان را ناشى از فشارهاى وارده بر او به جهت فعالیت هاى سیاسى اش مى دانستند. با ورود به دانشگاه زوریخ به تحصیل در رشته هاى علوم طبیعى و اقتصاد سیاسى پرداخت و در سال ۱۸۹۲ به رشته حقوق تغییر مسیر داد و دو سالى را به مطالعه در کتابخانه بزرگ لهستانى ها در پاریس مشغول شد. او در آن سال حرفه روزنامه نگارى خود را آغاز کرد و به یکى از رهبران حزب سوسیال دموکرات پادشاهى لهستان و لیتوانى بدل شد. در سال ۱۸۹۸ رساله دکتراى خود با نام «توسعه صنعتى لهستان» را نگاشت و موفق به اخذ مدرک دکترا شد. او در خلال سال هاى ۱۸۹۲ تا ۱۹۱۹ بیش از هفتصد مقاله، سخنرانى و کتاب از خود به جاى گذاشت.

شاهی به روایت محقق ارزشمند دکتر میلانی

کیش شخصیت محمدرضا
هر چه درآمد نفت ایران فزونى گرفت، کیش شخصیت شاه هم تقویت شد. پس از مدتى به راستى باور داشت که همه دانى خطاناپذیر است و همه چیز را بهتر از همه کس مى داند. در حالى که در سال ،۱۹۵۹ در سخنرانى اى در جمع اقتصاددانان، اذعان کرد که از اقتصاد و قوانین سخت و پیچیده اش چیزى نمى داند و اهل خبرت را تشویق کرد که او و دولت را از فیض راهنمایى هاى فنى و علمى خود محروم ندارند. سال هاى آغازین زندگى نه تنها براى شخصیت یک یک انسان ها که براى سرنوشت و سلوک شاهان نیز نقشى تعیین کننده دارد. به قول شکسپیر، شاهان «براى حکمرانى، نه حکم برى» زاده شده اند، اما شاه براى حکم برى زاده و تربیت شد و آنگاه از او انتظار حکم رانى شاهانه مى رفت. مهم تر اینکه برخى سیاستمداران، چون قوام السلطنه، نخست  شاه را به عنوان فرزند رضا خان دیده بودند و آنگاه بیست سال بعد مى بایست همان کودک دیروز را به عنوان پادشاه ارج بگذارند و اطاعت کنند. مى گویند قوام که زخم زبانش شهرتى تمام داشت، در نخستین دیدارش با شاه در مقام شاهى به او گفته بود، «ماشاءالله اعلیحضرت خوب بزرگ شده اید.» حتى اگر این ماجرا را قوام- چون ده ها داستان دیگر مربوط به حاضر جوابى و درایت خود- خود آفریده باشد و حقیقت تاریخى نداشته باشد، باز هم گویاى نکته تاریخى مهمى است. جبروت حکومتى عاریتى به دشوارى تحقق پذیر است

دکتر غلام حسین ساعدی روانشناسی و تئاتر

.......

 

غلامحسین ساعدی
غلامحسین ساعدی (1364 - 1314)
کاشف آدمهایی که هرگز دیده نمی شوند

محمود دولت آبادی که قبلا به دلیل کسالت از شرکت در مراسم عذرخواسته بود، در دقایق آخر خود را به جمع رساند و سخن گفت.

او ساعدی را "این مرد ناتمام" نامید و گفت ساعدی ادبیات ناتمام کشور ما بود و یکی از قربانیان حوادث روزگار و شاید هم مهم ترین قربانی آن.

محمود دولت آبادی

دولت آبادی با تاکید بر نبوغ و استعداد عجیب ساعدی و او را کاشف آدم هایی که هرگز دیده نمی شوند، دانست و پس از خواندن قسمتی از "گور و گهواره" گفت من که خودم از پایین ترین پله های اجتماع تا بالاترین آن را غلتیده ام، وقتی آثار ساعدی را می خوانم، می بینم او چیزهایی را دیده و با نبوغش درک کرده که از دریافت من خارج است.

دولت آبادی با اشاره به شخصیت پردازی و سادگی داستان های کتاب "ترس و لرز" گفت ساعدی این نبوغ را داشت که از یک واقعیت کوچک هزار افسانه بپروراند و از این نظر تنها می توان او را با چخوف مقایسه کرد.

مراسم با سخنان رضا سید حسینی که نخستین داستان های ساعدی را در مجله سخن منشر کرد و خیلی کوتاه از رابطه بردارانه اش با ساعدی گفت و او را نجات دهنده خودش نامید، به پایان رسید.

ناصر تقوایی که کار سینماییش را با کارگردانی فیلم آرامش در حضور دیگران بر اساس کتاب "واهمه های بی نام و نشان" اثر ساعدی آغاز کرد، سخنران بعدی بود.

ناصر تقوایی

او خود را به دلیل آشنایی اش در دوران جوانی با اهل فرهنگ و ادب هنر خوش شانس دانست و گفت ساعدی نه مانند نیما خلوت گزین بود و نه اهل گشت و گذار برای یافتن موضوع، بلکه برآیندی از این دو بود.

او که در سفر ۸ روزه ساعدی به جنوب او را همراهی می کرده، سه اثر "اهل هوا" ، "مونوگرافی مردم جنوب" و "ترس و لرز" را حاصل دقت، ریز بینی و توجه فوق العاده ساعدی به جزییات در این سفر دانست. تقوایی "ترس و لرز" را یکی از قوی‌‏ترین داستان‌‏هایی برشمرد که بر اساس موضوعات جنوب ایران نوشته شده، و به تنهایی انقلابی در ادبیات ما بوجود آورد.

تقوایی گفت نویسندگان بر دو گروه اند یا در زمان حیات خود آثارشان را جمع آوری و پاکنویس می کنند یا بنا به دلایلی چنین کاری نمی کنند. ساعدی از گروه دوم بود و آنقدر درگیری ذهنی داشت که تعداد زیادی از آثارش ناتمام ماندند.

ناصر تقوایی درباره تشکیل بنیاد گوهر مراد پیشنهاد کرد به جای اینکه جایزه های ادبی مختلفی مانند جایزه گلشیری، بیژن جلالی و... برگزار شود، یک بنیاد فرهنگی مستقل، از اجتماع این بنیادها تشکیل شود و هر سال در حوزه های مختلف جایزه ای اهدا کند.