تاریخ در ذهن

چهره هاى انقلابى
لئو تروتسکى
ترجمه و گردآورى:فرهاد کاوه
166683.jpg
•۱۸۷۹
«لئو تروتسکى» رهبر انقلابى و سیاستمدار بزرگ روسیه و از دوستان نزدیک «لنین» است. او صاحب نظریه معروف «انقلاب دائم» است که زمانى از محبوبیتى بالا برخوردار بود اما پس از به قدرت رسیدن «استالین» از محبوبیت این نظریه بسیار کاسته شد. او توسط یکى از مامورین «استالین» ترور شد و به رغم آنکه خود «ترور سرخ» را محکوم مى کرد اما به نظر مى رسد خود از حامیان درجه یک آن بوده است.«لو داویدویچ برون اشتاین» مشهور به «لئو تروتسکى» در سال ۱۸۷۹ در شهر «یانکوفکا» ایالت اوکراین در خانواده اى کشاورز و یهودى به دنیا آمد و پدرش از ملاکان بزرگ آن شهر به شمار مى آمد. او پس از اتمام تحصیلات مقدماتى در مدرسه یهودیان براى ادامه تحصیل به مدرسه اى در «اودسا» رفت. به رغم علاقه فراوانش به ریاضیات و کسب نمرات ممتاز در مدرسه به دلیل مسخره کردن معلم زبان فرانسه خود از مدرسه اخراج شد. او در این سال ها به مطالعه در زمینه هاى سیاسى اجتماعى پرداخت و به عقاید مارکس علاقه مند شد. در سال ۱۸۹۶ «تروتسکى» به حزب سوسیال دموکرات پیوست و دوسال بعد به دلیل داشتن عقاید مارکسیستى دستگیر و به سیبرى تبعید شد. پس از چهارسال از تبعید گریخت، با پاسپورتى جعلى خود را به انگلستان رساند و در لندن بود که موفق به ملاقات لنین و دیگر اندیشمندان انقلابى روسیه شد. دوستى او و لنین در سال ۱۹۰۳ پایان یافت و او رهبرى جناح «منشویک» منشعب از حزب سوسیال دموکرات را برعهده گرفت و به مخالفت با جناح «بلشویک» به رهبرى لنین برخاست و اعلام کرد که سیاست هاى جناح «لنین» به حکومتى دیکتاتورى منجر خواهد شد. او در سال ۱۹۰۵ اولین مجلس انقلابى اتحاد جماهیر شوروى را در سنت پترزبورگ تشکیل داد و به ریاست آن انتخاب شد. در همین دوران بود که او نظریه «انقلاب دائم» را مطرح کرد و طى آن اظهار داشت که انقلاب هر کشور باید به تمامى کشورها سرایت کند و از سوى انقلاب هاى دیگر حمایت شود. او در همین زمان دوباره دستگیر و به سیبرى تبعید شد و مجدداً از آنجا گریخت.با مرگ لنین، «تروتسکى» و «استالین» به شخصیت هاى برتر سیاسى روز بدل شدند و «استالین» در این بین با تاکید بر پیروى سیاسى اش از لنین توانست بیشتر جلب نظر کند، به رغم آنکه «لنین» هیچ گاه «استالین» را به عنوان جانشین و دوست خود معرفى نکرده بود. «تروتسکى» در سال ۱۹۲۴ کتابى تحت عنوان «ادبیات و انقلاب» منتشر کرد که مجموعه اى از مهمترین مقالات او است. او در ۲۱ اوت ۱۹۴۰ به دست «ژاکه درشد» به ضرب درفش به شدت زخمى شد و سپس جان سپرد.


 

نقشی در تخت جمشید

.....از دل تمام تاریخ پارس و هخامنشی که به غلط تاریخ ایران نام گرفته جز مشتی از دغل کاری مستشرقین نژاد پرست نیست ...ماهیت واقعی یک امپراطور بیگانه ی بر خون و از خون برآمده که در منطقه خیزش صنعت و هنر جهان، از خود یک خشت مال،یک آجرپز،یک حجار، یک زرگر و یک نقاش نداردو تا پایان تاریخ،جز بر نیزه اش بر جیزی تکیه نکرده است.

هنر مندان ملل مغلوب،با بر آوردن عظیم ترین و زیباترین فرم ها ،برای تاریخ گذارده اند که این ابنیه نه نمایشی از قدرت هخامنشیان، بل یادگاری است از نازک اندیشی هنر مندانه در میان ملت های که مغلوب خون ریزی هخامنشیان شدند و اینک تاریخ جز تل های ویران، از تمدن بسیاری از آنان نشانی ندارد. در تمامی این یادمان های تاریخی ، که بوی از ایران و ایرانی کهن پیش از پارس می آورد خوش بختانه یک منحنی کوچک خط و نقش نیست که بتوان نام هخامنشی گذارد. در تخت جمشید است که ما الگوی متمرکزی از تمدن ایران کهن پیش از هخامنشیان به دست داریم و در تخت جمشید است که با البسه ،هنر ،تولید صنعت و حتی خلق و خوی این همه قوم ایرانی متمدن ولی مغلوب آشنا می شویم. و آن چه را که طراح صحنه بار عام داریوش در تخت جمشید باقی گذارده، به راستی سخن گوی سر نوشت ملت های مغلوب ایرانی است و حتی غیر ایرانی با تاریخ و با آینده گان است ،آن هنر مند کم نظیر ،به خوبی توانسته است نظم و سکوت و آن ناگزیری را ، که پیوسته در میان ملت های مغلوب و مجبور موقتا جاری است چنان به استادی تصویر کند که گوئی آن ها به اشتیاق هستی خود را تقدیم می کنند که ناظر امنیتی که شاهد دو شقه شدن جماعت اشراف با ندار ها را نادیده گذارده است و حکم به سانسور نتوانسته بدهد. شرق میانه بار ها بارها است که قبل از هخامنشیان در این سرزمینی که ایران نامیده می شود بوده اند و تنها نه حفاری ها بلکه یافته های این سرزمین گواه بر اصل بودن تمدنی قبل از پارس را دلیل است ....

مشتی از نوشته های هرودت در تاریخ هخامنشی و پارسیان

دوستی برایم نوشته بود که بروم مطالعه بکنم آن هم راجع به تاریخ پارسیان اولیه از نوع دوهزار پانصد سالکی اش. من هم اولین کتابی که تمام سعی شده مورخین و دانشمندان پارس شناس و هخامنش شناس استفاده کرده اند ، با پول باز نشستگی و گران خریداری و درکم را زیاد بالا ببرم و بردم ، منتهی دوست دارم آن دوستی که مرا به بی اطلائی و آنهم با لفظ زشت یاد کرده بود ، ایشان هم فیضی از این تاریخ شناس و مورخ پارسی بدانند.

(..تمام طوایف هندی که شرحش رفت مثل حیوانات در ملاعام جفت گیری می کنند پوست بدنشان یک رنک و شبیه پوست مردم اتیوپی است و اب نطفه مانند مخلوقات سفید نیست بل که مثل تن آن هات سیاه است ، همین وضع حیرت انگیز در میان اتیوبی ها نیز دیده می شود...در این کویر مورچه های درشتی است کوچک تر از سگ و بزرگ تر از روباه نمونه آن را در این حدود صید می شود در مقر پارس می توان دید این حیوانات در زیر زمین نقب کنده شن را به همان قسمی که مورچه های معمول خاک را می ریزند، به شکل توده های بزرگ در می آورند.آن ها از لحاظ ریخت و شکل به سایر مورچه ها شباهت دارند)        هرودت تواریخ ص 226

 

 

صاحب اندیشه های فوق و بسی یاوه تر را  در حدی نیست که مورخ به دانیم و به تحقیقی که کرده ارزش قائل بشویم ، منظور نظر این است که این جناب هردوت برای داریوش و کورش تاریخ نوشته است