قلمی زده بود استاد بهنود و اشاره ای داشت به حوادث و قهر طبیعت در امریکا و اینکه به حتم بشر عاجز است از سوانح این چنینی ، و مقایسه دو گفته یکی از شهروند عراقی و دیگری از شهر دار یکی از شهر های ویران شده ، زیبا نوشته و مقایسه جالبی داشت و من هم کامنتی ، در صدو پنجاه کلمه گمان نکردم که حرفی در خور زده باشم، اینکه جماعتی در دویست و پنجاه سال ابر قدرتی را ساختند ، ویرانی دو ایالت را در همان شش ماه اول به قدرت ثروت و تکنولوژی برتر و همان به طریق اولی به همت تفگر ( رباینده ابتکار ها و مبتکران ) راست و ریس خواهند کرد،فقط می ماند جماعتی که از احساسات ضد امریکائی در چند صباحی طرفی می بافند ، که همان هفته های طول می کشد، ودیگر چیزی نمی ماند.
و اما ملت های پنج هزار ساله ، گفتم باید این گونه ملت ها تلاش صد چندان کنند
اگر ملت عراق خود را در پنج هزار سال نساخته خیلی مشکل است تفگر صدامی را در چند سال از خود به دور کند، و خود را بسازد، باز اگر صدامی رفت ، فکر صدامی در هزاران مغز شرقی نهفته است، از بین نمی رود اگر چه صد ها هزار سرباز امریگائی هر روز کوپن آزادی دم در دهد.اشاره ای داشتم به همسایه گان عراق از نوع وهابی و سنی اگر بر حقیر به بخشند این کلام را که قوم گرائی نباشد، متحجرین مذاهب سنی و وهابی هر گز نخواهند گذاشت به مناسبت های ایامی شیعه در اجتماع های ملیونی هر از چند گاهی به عتبات عالیه روند و برای خود عرفه ای راه بیندازند، که حاصل اش همان رونق اقتصاد و روح بلند یک پارچه گی شیعه و اتحاد جمیع عالم شیعه در کنار پرده دار های وهابی کعبه بیت خدا.
باز اگر حمل بر قوم گرائی نباشد ،منظور نگارنده این است در کنار دولت های سنی و وهابی منطقه مشکل است بار این عقیده ،که شیعیان در ایامی از سال ، به عتبات روند و برای خود تجمع های غیر از ایام حج داشته باشند ، که این تفکر و عرفه عتبات زخمی است بر ساکنان و حاکمان غیر شیعه
یک عراق آباد و آزاد با قبور اهل بیت و امامان شیعه و زوّار ملیونی در هر فصل سال
و پشت بند اش اقتصاد پر رونق در قیاس با آستان قدس رضوی دردی است که متحجرین وهابی و سنّی را می آزارد و خواب را بر چشمانشان حرام، این همان حلقه مفقود شده ای است که امریکائیان نفهمیده اند، و هرگز هم مشاورین این ها نخواهند گذاشت که بفهمند. اگر هم خوشبینانه به خواهند حلّش کنند همان طریق فدرالیزم است ، که در این صورت عراق مرگزی نه نفتی به مانند عربستان خواهد داشت و نه راهی به دنیای آزاد ، و محصور می ماند در دل منطقه.
حسن بانکی 84-6-13
جماعتی از سر وضع موجود بر پشتی عافیت لمیده اند و تئوری اصلاح می بافند و یادشان رفت اگر هویدای دکتر میلانی بر سر دار شد ، وروایت حسنک وزیر، بودند ارتشبد طوفانیانی که به قولی از مرز بازرگان رفتند ، که سی سال تمام پول نفت را به دامان سازندگان تجهیزات نظامی و غیره بی حساب و کتاب ریختند .وباز یه روایت هم فکران آقای احمدی نژاد و سایت بازتاب چه بسیار اند از نوع کشوری که مافیای نفت بودند و همزمان تشگیل گردان های انتحاری را می دیدند ، حال کسانی باز در دوره هشت ساله که علی رغم فضائی باز سیاسی به همت یاران خاتمی ،که به الافی رسیدند و حاصلش برج های بی ریخت شهر و ویلا های کیش و دوبی و شمال است نه که از حساب و کتاب بدشان می آیند بلکه رد تئوری دگرگونی را نیز دارند، بودند کسانی که در ربع قرن گذشته حسرت دیدار امام زاده داود تهران را با مینی بوس های کرایه می کردندو حال برفراز آسمات ها بر پشت ایرلاین ها روز نامه اکونومیست می خوانند و تحلیل اقتصادی خاور میانه می برند.هستند هنوز پیرمردانی که روایت دارند از تعدادانگشت شمار سرمایه دار ملی شهرمان که در تحولات پنچاه وهفت مهاجرت کردند، که امن نبود سرمایه شان ولی بجایشان هزاران نفری از لایه های برخاسته اند که حاجی ان رجل می خوانند، روزنامه دارند و روشنفکرانی که تئو ری اصلاح بلدند و در دانشگاه ها مدرس اند، های هوی شان به آن ور مرز هم رسیده و دائم در تفسیر شان را می بینیم و باز تحلیل شان را، اگرجریانی هم به جهت ارتقا شمارش رای از سفره مردم می گوید به رادیگالیزم متهم میشود، که چه، نگذارید عوام گرای می آید
اینکه آیا خانواده آک بند دارند ، منتهای آرزویشان است، ایرانی جماعت چه کند که خانواده اشان می پاشد .آمار فقر و بیکاری و اعتیاد تیتر روزنامه ایست در پنجشنبه شب که حواس از انسان مسئول باید ببرد، هی هات که کسی نمی بیند و یا اگر ببیند توجهی نمی کند. همین چند وقت پیش بود سال روز بم، که چه محنتی دارند
حال این در صدی که اشاره رفت دیگر قهرمان نمی خواهند و همیشه در ذم این فقره اند، که فصل قهرمانی گذشته است چون کل تیراژ سخنشان به دوهزار نمی رسد و یک شب قهرمان به هزارران شب رسید ،ملیون ها نفر برج میلاد را شناختند
«به نویسنده شلیک نکنید!»
(در دفاع از مسعود بهنود)
بحث از نظارت استصوابی نوشتن،ما ایرانیها را چندان خوش نمیآید.بسیار جر زنیها از این نهاد بر خاطرمان نشستهاست.دور نیست جنجال بر سر مجلس ششم و ردّ صلاحیت اولیه «معین» و حتی «مهرعلیزاده».البته ذکرش بجاست که گویم گیرم همه اینها حقکشی بود،اما چنانکه بارها نوشتهام در آنزمان جنبش اصلاحطلبی بشدت در دام باندبازی و مصلحتاندیشی جبههای بود و در خود دچار نفاق.اختلافات بشدت اوج میگرفت و اینهمه تنها اصولگرایان را سود میرساند.بنابراین اعتراضی شایسته از اصلاحطلبان ندیدیم و مجلسی یکدست روانه میدان بهارستان شد.دیگر،انتخابات دو ماه قبل بود.آری،معترفم به اشتباهم.چرا که به مانند اکثریت این تحلیل را داشتم که هاشمی رأی اول را میآورد و معین رأی دوم.انتخابات به دور دوم میرود و در دور دوم معین پیروز خواهد شد.اما روزهای تأیید و رد صلاحیت،نشان داد که عده ای به جِد قصد نابودی اصلاحات را دارد.این را هم بگویم که اگر معین تأیید نمیشد،من نیز در انتخابات شرکت نمیکردم.چرایش را در طول نوشتهام توضیح خواهم داد.
به هر کش و قوسی که بود معین سرانجام آمد.این نویدی بود که بین بد و بدتر انتخاب خواهیمکرد.آری ،گفتم نوید!بیایید واقعگرا باشیم.ما در ایران برای حصول شرایط بهتر رأی نمیدهیم،بلکه برای ثابت نگاه داشتن شرایط قبلی است که در انتخابات شرکت میجوییم.پس تصمیم کلّی همان بود که در مناظره آقایان گنجی و بهنود از زبان آقایبهنود شنیدیم.یعنی شرکت در انتخابات.حال که این انتخابات در هر رو مشارکت بیش از60٪مردم را با خود خواهد داشت[چرا که قاطبه مردم ایران رأی را نه یک حق قانونی که یک تکلیف الهی برای خود بر میشمارند]چرا کسی بر سر کار نیاید که حداقل موافقتی با او در ما هست؟و سپس در برنامه رادیو آمریکا دیدیم و شنیدیم آن جمله مشهور آقایبهنود را:«دموکراسی از صندوق رأی بیرون میآید.»و در اواخر برنامه گفتند:« اگر معین نمیآمد،من در انتخابات شرکت نمیکردم.»و من نیز شرکت نمیکردم.چرا که یگانه هدفم از رأی دادن ،تنها حفظ همین آزادی پوستهای حاکم بر جامعه بود.مقصودم همین استفاده نیمبندی است که میتوانیم از اینترنت بکنیم و کتابی بخریم و بخوانیم و فیلم و تئاتری را به تماشا بنشینیم.باور داشتم برای گذار ازوضع موجود به دموکراسی ،بدون وجود آزادی حداقلی نمیتوان برای آزادی متعالی[همان آزادی ابراز عقیده و قلم و گفتار]دورخیز کرد.بهر جهت رأی دادیم.به معین.معین شکستی فاحش خورد و در کمال ناباوری هاشمی و احمدینژاد به دور دوم آمدند.حالی،در میان بهتمان باید تحلیلها را تغییر میدادیم وتصمیمها را برای دور دوم میگرفتیم.
ما که یکی از ترسهای اصلیمان آمدن هاشمی بود[همان بدتری که به خاطرش باید معین را که گزینه بد بود انتخاب میکردیم]،در برابر راستگرایی افراطی مانند احمدینژاد به همان هاشمی رضا دادیم.با یک چشم نگران فردا و چشمی دیگر بخون نشسته از ناچاری این انتخاب،به هاشمی رأی دادیم.شکست خوردیم. این که میگویم به مطایبهای ماننده است ،اما در این مدت یک هفته از بسیار کسان شنیدیم که هرآنکه به هاشمی رأی دهد مواجببگیر و مزدور اوست و پس معلوم شدن نتایج همانها گفتند ای وای!پس چرا احمدینژاد آمد؟!امروز،این شجاعت با من هست که بگویم اشتباه کردم.من در تحلیلم اشتباه کردم.چرا که منطقی فکر کردم.باید میدانستم در ایران مردم احساسی تصمیممیگیرند.توضیح دلایل اجتماعی شکست اصلاحطلبان در این انتخابات را در یکی از مقالات سایت آقایبهنود نوشتهام که در صورت تمایل میتوانید آنرادر4قسمت به این آدرس مشاهده فرمایید:
http://behnoudonline.com/2005/06/050626_008141.shtml
اینها همه گفتم،تا مجالی یابم برای دفاع از آقایبهنود.تا تفسیری بر جمله مورد اعتراض جناب بانکی بنویسم به حدّ عقل و تشخیصم.این جمله جناب بهنود را من چنین تعبیر میکنم:«هر چند گذر افرادی که آینده این مُلک بدست آنهاست ،از فیلتر تشخیص محافظه کاران با جهتگیری سیاسی مشخص نقض فاحش دموکراسی است،اما با وجود همین فیلتر میشد انتخابی درست داشت.»آیا مردم انتخابی درست داشتند؟از خود بپرسیم:داشتیم؟بهرحال معین از سد شورای نگهبان عبور کرده بود.میدانستیم به وعدههای زیبایش جامه عمل نمیپوشاند.اما مگر نمیتوانستیم همان اندک را که خاتمی فراهم آوردهبود به یکباره چوب حراج نزنیم؟من باز بر همان نقطه انگشت میگذارم که درمورد کودتای28مرداد و در دلیل شکست جنبش مشروطه نهادم:«رشد اندک آگاهی سیاسی مردم ایران!»تا آنزمان که مردم ایران نه با واقعگرایی،که با احساسات وارد سیاست شوند شکستی سنگین در کمین است.به جرأت میگویم خرد جمعی اشتباه کرد و باید منتظر ضرر بنشیند.میشد این آزادی قطرهچکانی را حفظ کرد و شرایط را برای چهار سال دیگر تثبیت نمود،حتی با وجود شوراینگهبان.آری،من با جمله و نظر آقایبهنود موافقم.
حالی، انتخابات برگزار شد و انتخاب هر چند اشتباه،اما باز رأی مردم بود که نشان از دموکراسی است.من باز صدا و تصویر آقایبهنود در ذهنم هست که گفت:«دموکراسی از صندوق رأی بیرون میآید.»،جمله محمد قوچانی که روز پس از شکست در سرمقاله«شرق»نوشت:«دیروز اصلاحطلبی از دموکراسی شکست خورد.»و صدای افسوسم پس از خواندن جملهاش که گفتم:«و عقلمداری هم!»
*********************
بعنوان موافق آقایبهنود و مخالف جناببانکی اظهار میکنم که برای نظر مخالف ایشان و دید بازشان در نقد احترام قائلم و سپاس میگویمشان که فرصتی دادند به من برای پاسخ.این عنوان که برای مقالهام انتخاب کردهام نه از آن جهت بود که بگویم نقد مانند گلوله است.چرا که از آقایبهنود آموخته ام«گلوله بد است».نقد سازنده،همواره مفید است و اصلی ریشهای در اعتقاد دموکراسی .عنوان انتخابیم،تنها برای نشان دادن صراحتم برای دفاع از آقایبهنود بود.
-------------------------------------
---------------------
---------
نوشته فوق از دوستی رسید که نقاط مهم و آموزنده ای داشت حال توضیحا حرفی دارم نه بر نقد نظریه ایشان بلکه تکمیلی باشد بر نظریات قبلی خود.
خوشحال شدم ازنظری که عنوان شد، قصد شلیک به نویسنده نبود،درست برعکس کسانی که بر ساحل عافیت نشسته اند حق بمباران تئوری را به سرزمین آبا و اجدادیشان را ندارند، اگر حزبی تحلیل غلط دهد در انتخابات باید مدت مدیدی بر سایه نشیندو تلاش کند و به فهمد که از چه روی نتوانست خلقی را به دموکراسی و یا خواسته هایش، به حق توّجه دهد، چرا خلقی به مانند آن حزب و دسته فکر نمی کنند، مشکل کجاست،باید به نقد نظریه خود نشیند، اگر امثال آ آ بهنود یک عمر،به شرکت حزب توده در کابینه قوام اعتراض داشته و مشمول عفو نمی فرمایند، دلیلی ندارد حقیر از شاخه به آن شاخه پریدن ایشان و تناقض گوئی و تئوری های یک هفته ای ایشان را دلیل موجه به دانم و خلقی را به چهار سال صبر نمودن ،حوالت دهم.آقایان باید جامعه را از دید یک هم وطن مزد به گیر حد اقل دست مزدی تحلیل کند،آن چه آقا گروبی اندیشید ،قسمتی از حقیقت بود، . تکمیلش در مغز آقای احمدی نژاد و دوستانش قرار داشت، تا به آن پایه دوستان مشارکتی و سازمانی ایشان در تحلیلشان سقوط کردند ، که خلقی را به آقا هاشمی حوالت دادند، هاشمی ای که در هشت سال اقتدار دوستان ایشان به عالی جناب سرخ پوش شهرت داشت.کسی که به منظر دموکراسی ،از صندوق رای نگاه می کند نباید به گوید اگر آقا معین نبود ،من نمی آمدم- به وقت مقتضی میگفت اصلا چرا آقا معین ، آن طنّاز سایت نشین که تمام یک هفته از فیزیک آ قا احمدی نژاد بد گفت، فکر نمی کرد که آقا معین هم زیاد قشنگ ؟ نبود یا اصلا خوشان شاید آئینه ندارند.بگذریم. باز اصل سخن حقیر اینست
(اگر تمام مدارک تحصیلی و سابقه حزبی و ادّعا های آقایان دوم خردادی را پشت یک تریلی ده چرخ بار می کردی کمرش می شکست ، چرا با چنین باری درد ملت را به اندازه آقای کروبی نفهمیدند و زیاد هم ناراحت نباشند ،روشنفکرانی اینچنین هم در زمان شاه سابق به خطا رفته بودند)ظاهرا این تمامی درد ملت ماست که روشنفکر جماعت به قدری دور میمانند از مردم ،که آخر سر در حالت ایزوله شدن می گویند : بابا این مردم را ول کن نمی فهمند و ارزش ما را نمی دانند. همین حال اگر در سایت وزین آ آ بهنود یک نگاه آماری به اندازیم مشاهده می کنیم که کامنت های موضوع سیاسی ایشان کم شدند و جوانان از دو گانه نگری و تناقض نویسی ایشان در رنج اند. میشود در همین چند هفته اخیر همه اعتراضات نظری خوانندگان را دید
به جائی دور نرویم در قضیّه خروج هخا، میبدی آن قشنگ لوس آنجلس تا بدان جا پیش روفت که گفت :« خوب ایشان هم راهی برای آزادی ایران دارند و باید گذاشت کار خودش را به کند» کسی بعد یقه ایشان را نگرفت که مرد- تو هم مردم ایران را مثل هخا ... تصّور فرمودی، ویا در فینال انتخابات نظریه ای داشت مبنی بر تئوری دائی جان ناپلئونی که کار کار هاشمی است – وقاهت هم حدی دارد؟
اگر کار مردم به انتخاب آقای احمدی نژاد رسید، .مقصر خود آقایان تحلیل گر است که اشتباه می فرمایند و نظر به خلقی که گرفتار معیشت اند را ندارند. فکر و نظر یک فرد و حزب باید سندّیت داشته باشد و هر هفته و هر مقاله به سوئی نه لغزد.
حرف سخن آخر اینکه، آ آ بهنود قلم زیبا دارد و تواناست ،شعر می فهمد ،رومان زیبا می نویسد، اخلاق ادبی دارد، مودّب است، دلیلی ندارد مثل یک سیاست مدار با قوت در راس یک حزب تحلیل به روز کند و جهت سیاسی را بشناسد . چون سیاسی بودن کار حزب است .کار یک نویسنده نیست
با تشگر از آتوسا عزیز
حسن بانکی شهریورماه