درد خدا حافظی

در یک روز گرم بانوی از یک برنامه ادبی یکی از تلویزیون های مهوارهای با دردی تکراری خدا حافطی کرد که تکراری بود بر درد های اهل ادب این دیار.و من نیز نتوانستم تاسف عمیق خود را عنوان نکنم ُ چرا که همیشه این دیار بار غم دارد در باغ سبز ادب.





آلما ی عزیز در یک بعد از ظهر گرم تابستان 31 تیر ، بعد از دیدن برنامه زیبای سیمین خانم بهبهانی ، و کلام آخرتان مبنی بر کمک مالی به دوام اندیشه سبز تان ، بار دیگر غمی به اندازه تمام درد های موجود اجتمائی و سیاسی، نتوانستم جلو قطرات اشکم را بعد پنچاه واندی سال زندگی، بگیرم ،چه کنیم که توانی نداریم در این وادی سیاست پیشه گان کباده کش.

من از خیلی قبل ها فکر می کردم ،که شمائیان ادیب را توان ایستادگی در شهر فرشتگان -آن ور  آب های دور جائی نیست. همان طور که در خیلی از جای های این دنیا نیست،بسیار آزرده شدم ، سفره شما نیز مثل سفره های ما، توان اندیشه سبز را ندارد.

به هر روی از اینکه نمی توانم به شما کمک کنم ، شرمنده هستم .

از خیلی سال ها، خانواده های ما  به نداری ساخته اند ، ولی از این که پیش شما بانوی عزیز هم شرمنده میشویم، واقعا شرمنده هستیم.

و حال که دو سالی در گوشه ای از ادبیات ما بودید ، و شناساندید به جوانان، هر آنچه که داشتید ،صمیمانه تشگر می کنم. باشد که کسانی باشند در این سرزمین سیاست زده برای کمک به افرادی چون شما بانوی فرهیخنه،

ساغ اول و ساغ قال

 

 

حسن بانکی

                                                تبریز  تابستان  84

 مرقومه آلمای عزیز  


Aghaye Banki aziz ,
nameye zibaye shoma che delgarm konande va jonbakhsh bood .
arzeshash as hezaran dolar bishtar va  moasertar ....mercy
shoma avalin kasi hastid ke khabare khooshe mara migirid :
barnameye Dariche bar ja khahad mand . 
barnameye Dariche jozee as Yaran bode , hast , va baghi khahad mand .va man ba tekiye bar
in asl
 bar moshkeleti digar chashm miposham , va digar  nemigozaram  ashk na bar
chashm khodam , na bar chashmane shoma yaranam aayad .
yek donya as shoma sepasgozaram , va  besiar khoshhal as dashtane yarani chon shoma .
ta dariche e digar bar baghe besiar derakht  .......alma

                                                         

غریبی خفته در گوهستان















گاهی انسان برای بیان یک اتفّاق، باید خیلی دنبال کلمات و جمله بگردد.

یک اتفاّق ساده ، رجعت به پیش دوست ، رجعت به آنچه که بقاء است.یک مرگ مثل،تمامی  بازگشت ها.

ولی آنچه که در فصلی از فصول سال حادثه بود ،از تمامی جهات نه کم نظیر بلکه درد ناک می نمود.

رسیدیم مثل همیشه دیر ، شاید اگر به موقع می رسیدیم آنچه که اتفاق افتاد ، نمی افتاد.

گوهنوردی در چند قدمی قله سه هزار و پانصد متری سلطان از قلّل سهند جان به جان آفرین تسلیم کرد.بی کس و همسر و حتی دوست، و این تمامی آن فاجعه بود. خیلی ساده انسان می تواند هر آنچه که روی می دهد، ان هم از این دست ، در شهر یا خانه و یا بیمارستان و حتی در حادثه ای که قبولش شاید آسان به نظر آید،به مصداق آیه شریفه( تمامی نفس ها باز خواهند گشت ...) ، ولی یک انسان و یک تفگر خیلی وقت ها نمی تواند بفهمد برای چه این قدر همین رجعت نفس ساده است ، بدون برخورد از نوع فیزیکی و یا درد، آن هم در دل گوه .

نزدیک غروب آفتاب ، اجبار در برگشت تیم سه نفره مان ، و دیدن خانواده محقر و  نگران ایشان ، در کند وان ، دهی ار قراء اسکو آذر بایجان .

و   ذهن و تفگر یک نفس موجود خلاق- به دنبال کلمات و حروف می گردد ، تا باز گوید آنجه که اتفاق افتاده  آنهم ، به عزیزان نگران یک عزیز سفر کرده، و   اطمینان دارد -که بر نمی کردد.

نمیدانم در کجا و چگونه خوانده بودم ، که وقتی  انسان  در قالب کلمات می خواهد بیان احساس کند ، در ادامه، شعر منظوم است که به دادش می رسد، و آن گاه بعد آواز و سماع.

ولی تا من خانواده کوچک اش را دیدم - نتوانستم های های گریه نکنم ، و این شد  آغار بیان یک حادثه غم بار ، به زن و بچه منتظر مرد گوهنورد.

حال بعد آن روز که هر بار  به محل حادثه می رسیم سنگ قبری است در ارتفاعات آن دیار ،که یاد آور آن مرد تنهاست . به یاد محمد تنها می نشینیم .شاید هم هستند مردان گوهنوردی که در دل گوهستان ، قطره اشگی نیز داشته باشند به غریب خفته.

بو تون دونیا لرین دردین قانار داغ.

سوال اتسن سکوت ایلر دانار داغ.

سهندین اوستی قار دی آلتی قان دی.

بو جوشقون دردی دن بیر گون یانار داغ .

 

 

 

سنگ نبشته ای بر مزار آن مرد تنها گوه شعری از یکی از شاعران ترک است بدین زیبائی.

تمام درد های دنیا را گوه می فهمد.

اگر سوالی کنید خاموش  نگاه می کند و کتمان.

سر و روی سهند همیشه از برف و دلش از خون.

از این همه درد و خون روزی آتشفشان می کند

گنجی را نصیحت نکنید خود را ......

اما من فکر می کنم مردم ایران ارزش اینکه گنجی برایشان بمیرد را ندارند.

اعلام تظاهرات برای گنجی اگر چه خطرناک است ،اما راه دیگر وجود ندارد.

تحکیم باید زمان یک تظاهرات خیابانی نا محدود و هر روزه اعلام کند.

باید نیرو های اجتمائی را به خیابان کشید.

از خاتمی کاری ساخته نیست.

 

 آقای سید ابراهیم نبوی (گویا)

 

به روایتی وقتی حسین( ع) این شهید فرات آزادیُ می خواست در نبردی تن به تن شمشیر زند ، اول خود را اینچنین معرفی کرد : ای قوم من حسین ابن علی و فرزند فاطمه ام و نوه پیغمبرم، گویا حضرتش می خواست،خود را یک بار دیگر معلوم کند بر اشقیا، شاید فکر می کرد باشند تیغ به دستانی که او را نشناخته اند.

من هم مثل هر انسان دیگر راضی به مرگ کسی نیستم ،حتی در نفرتم و در اوج کینه ام ،نسبت به خیلی ها، برای آنان طلب مغفرت داشتم از خدای خودم.این را گفته باشم ،که اگر کسی این نوشته را می خواند، گمان نبرد حرفم  از سر کین است.خود نیز با طیب خاطر در انتخابات دوره نهم، شرکت، از نوع فعالانه اش، را داشته ام.

از همین فراز آخری حضرت  اقای ابراهیم نبوی شروع می کنم ،آخر مرد، تو که این ناتوانی آآ خاتمی را می شناختی، مگر مریض بودی که آن همه قلم زدی برای کشاندن مردم به صندوق رای،تو که ساختار تناقضی قانون اساسی را می فهمیدی و عجز رئیس جمهور را تجربه کرده بودی،چرا ملت را به شخصی همچون دکتر معین که سایه فهم و درک خاتمی را هم نداشته ، و یا به هاشمی ،که تنها خواجه حافظ شیراز درک مطلبش را نکرده بود ،حوالت می دادی (گفته باشم باز حقیر در دور اول به معین و در دور دوم به هاشمی رای دادم ).

چرا از دست خاتمی کاری ساخته نیست ، تنها کافی است یک نیمروزی به اعتراض از خانه خود به کاخ ریاست جمهوریش نیاید، مثال آآ طالقانی، یا یک روز هئیت دولتش را در جلو زندان اوین جلسه دهد مثل ،آ آ مصدق.

آقای نبوی اگر کسانی که به تعداد چهل و هشت ملیون در دو دوره به آقای خاتمی رای داده اند ،ایشان باید مطالبات این ملت نجیب را از حاکمیت و اقتدار بگیرد، نه هر 9روز این جماعت بی نان برای خاتمی به خیابان بیایند، و بحرانش را حل کنند. مغلطه نفرمائید. به روید این را از پایه های اقتدار طلب کنید ،که در دهه شصت ، شما و دوستان اصلاح طلب تان چماق دار ش بودید و این انقلاب پاک و تمیز را نظامی کردید، و بعد در دانشگاه های آزاد آن ،و با پول رانت ،مهندس و دکتر شدید. و بعد برای ادامه حیات آکادمیک تان و امکانات مادّی و معنوی آن، جناح اصلاح طلبی راه انداختید.که چه ،در اقتدار بمانید.و روزنامه دهید ، شرق درست کنید ،ولی در 16 صفحه آن یک بار نام و نامه و تقاضای گنجی و مانیفست اش را ،مصیبتش را  ننویسید.که نکند، به بهانه آن شرق تعطیل شود، و دوستانتان هزینه دید.

گفتید : تحکیم باید زمان یک تظاهرات خیابانی............

آقای نویسنده دیگر شما چرا ، آن دانشجویان بیچاره 18 تیر سال حادثه ،هنوز التیام نیافته اند، شنیده ایم که خیلی هایشان هنوز هم مسئله دارند در دادگاه های جمهوریت ،  بعد این همه گذشت سالها و شما هم شاید بی اطلاع نباشید. چرا برای دولت اصلاحات همیشه هزینه را از دانشجو می خواهید.پس آن مدیران مشارکت چی و سازمان مجاهدین انقلابچی و هزاران مدیر و کارکنان حزبی به قولی پترول چی و مقاطعه کار و پیمان کار و هزاران کارمند حقوق بگیر ، البته نه از نوع مزد به گیر ، بلکه از نوع رانتی اش ،کجا هستند، که به یاد دانشجو ئی می افتید ، که بیچاره پدرش اگر یک ماه حقوق نیاورد ، نه تنها دانشجو یی تحکیمی شما و بلکه خواهر و مادرش نیز گرسنه خواهند ماند، از سر این انقلاب تان.آقا از سر گشاد سرنا می زنید، به قولی، شما مگر خواهر مادر ندارید، فکر نان ندارید؟، آقا سال 57 مّلت خیلی داشتند برای خوردن، فقط هوائی برای آزادی می خواستند ،که دوستان دهه شصت شما دادند؟.

و اما اینکه مرقوم داشته اید(اعلام تظاهرات برای گنجی اگر چه خطرناک است ،اما راه دیگر وجود ندارد.)

از یک طرف خود را اصلاح طلب می نامید و خواسته امت را در گرو رای می بینید و از طرفی دانشجویان وسایر آحاد را جهت طلب مطالبات به خیابان ها می خواهید.حال فرض کنید آ آ معین انتخاب می شد آیا باز شما نسخه پیچی خیابانی را در قبال عدم آزادی آقای گنجی می بستید؟

آقای نبوی شما باید یا 18 تیر ها موافق باشید، یا معتقد به توافق های زیر میزی اصلاح طلبان به مانید.

وحال می رسیم به شاه بیت نظرتان(اما من فکر می کنم مردم ایران ارزش اینکه گنجی برایشان بمیرد را ندارند).....

خوب این اندیشه شما از کدام نظریه ها ست ،آیا کینه از هم وطنان شما را تا به دان حد برده است که، اینگونه مردم را بی ارزش می دانید؟باور بفرمائید من اینگونه از کسی نشنیده ام که بگوید این انسان های نجیب درون یا بیرون جغرافیای مملکتی این اندازه حقیر است .هزار هزار آحاد این مردم به سرزمین آبا و اجدادیش جان داده اند، اصلا در ذهنم نمی گنجد ، که آ آ گنجی نیز از این حرف شما خوش آید. آقا همه انسان های آزاده گنجی را زنده می خواهند ، ولی نه با این ادبیات شما، من قلمتان را می شناسم ، که بسی دل نشین است ، ولی بار ها دیده ام که شما از نوشته خودتان عذر خواسته اید، و شاهد هم نمی آورم چون حیا هم خوب چیزی است به قول قدما .آیا شما با آن کمالات تان در کجا خوانده اید ، که نویسنده ای یا هنر مندی یا سیاست مداری در حق مردم خودشان به گوید یا بنویسد، که این مردم ارزش مرا نمی فهمند،شاید ارزش شما را ندانسته اندف و قیاس به نفس می فرمائید.این جمله تان را هم پهلوی اول و هم شاه سابق در اوج در بدری ها یشان به زبان نیاوردند، که لااقل آن ها از هموطنان که نه از دوستانشان انتظار ایستادگی و جان فشانی داشتند.

اقای گنجی که عمر شان دراز باد در مانیفست شان و آن دو نامه آخری شان، از دوستان اصلاح طلب خود تبری جسته اند ، و در نامه آخرشان نوشته اند مرا نصیحت نکنید، اقتدار را نصیحت کنید.( روشنفکران‌ و نخبگان‌ نباید از مسئولیت‌ اخلاقی خود شانه‌ خالی کنند. نخبگان‌ در طول‌ سالهای گذشته‌ یأس‌ و سرخوردگی، ناامیدی، انفعال‌ و بی‌تفاوتی را به‌ جامعه‌ تزریق‌ کرده‌اند. در حالی که‌ باید اُمید آفرید، باید شور و نشاط‌ را به‌ جامعه‌ تزریق‌ کرد. اینها نیازمند ازخودگذشتگی و ایثار، شجاعت‌ و جسارتند. تاریخ‌ نشان‌ می‌دهد که‌ گامهای بلند را آدمهای جسور، آرمانگرا و فداکار برداشته‌اند)ویا(جدی‌ترین‌ رقیب‌ مدل‌ جمهوری‌خواهی، مدل‌ مشروطه‌خواهی دوست‌ عزیز آقای سعید حجاریان‌ است‌. او به‌ مناسبت‌ هزار و پانصدمین‌ روز بازداشت‌ نویسنده‌، طی یک‌ گفتگو، ضمن‌ دفاع‌ از آرمان‌ جمهوری‌خواهی، با توجه‌ به‌ امکانات‌ و مقدورات‌ طرفین‌، جمهوری‌خواهی به‌ عنوان‌ یک‌ استراتژی را رد کرد. نویسنده‌ نوشتار حاضر همچنان‌ جمهوری‌خواه‌ است‌) ویا( در سلول‌های انفرادی این‌ بازداشتگاه‌ها از انواع‌ و اقسام‌ شکنجه‌های جسمی روحی برای «توبه‌نامه‌نویسی‌» زندانی استفاده‌ می‌شوند (پروندة‌ وبلاگ‌نویسان‌، پروندة‌ زهرا کاظمی و پروندة‌ نظرسنجی چند نمونه‌ از به‌ کارگیری این‌ روش‌ها هستند)،(  می‌گویند دوره‌ قهرمان‌گرایی و انتظار نجات‌دهنده‌ داشتن‌ گذشته‌ است‌ و بر این‌ مبنا زیرآب‌ مبارزه‌ برای عدالت‌ و آزادی را می‌زنند. غافل‌ از آنکه‌ به‌ هیچ‌وجه‌ نمی‌توان‌ از «دوره‌ قهرمان‌گرایی گذشته‌ است‌» عدم‌ مبارزه‌ با خودکامگان‌ را نتیجه‌ گرفت‌، مبارزه‌ در راه‌ آزادی فی‌نفسه‌ ارزشمند است‌. جوامع‌ دموکراتیک‌ هم‌ فاقد قهرمان‌ نیستند. در این‌ نوع‌ جوامع‌ با کثرت‌ قهرمان‌ روبرو هستیم‌)،( آدمی وقتی ناامید و سرخورده‌ می‌شود، برای انفعال‌ خود «دلیل‌تراشی‌» می‌کند. کار تا بدانجا پیش‌ می‌رود که‌ مبارزات‌ آزادیخواهانه‌ گذشتگان‌ را خیال‌پروری می‌خوانند. هر کس‌ کلیّت‌ نظام‌ حاکم‌ را بپذیرد و در انتخابات‌ ریاست‌ جمهوری شرکت‌ نماید، با خیال‌پروری وداع‌ گفته‌ است‌ ولی پیگیری اهداف‌ رادیکال‌ به‌ روشهای غیر خشونت‌آمیز، گام‌ در هوا برداشتن‌ است‌. بدین‌ ترتیب‌ اگر کسی انتخابات‌ نهمین‌ دوره‌ ریاست‌ جمهوری را تحریم‌ کند، خیال‌پرور است‌. برخی دیگر بر این‌ باورند که‌ مردم‌ از سیاست‌ بریده‌اند و دیگر اهمیتی به‌ نزاعهای سیاسی میان‌ زمامداران‌ با مخالفان‌ داخلی و خارجیشان‌ نمی‌دهند. مردم‌ می‌خواهند زندگی کنند، خوش‌ بگذرانند، راحت‌ باشند. کسی به‌ کارشان‌ کاری نداشته‌ باشد، برای آن‌ها مهم‌ نیست‌، چه‌ نوع‌ نظامی و چه‌ افرادی حاکم‌ باشند.
 به‌ فرض‌ آنکه‌ این‌ توصیف‌ از وضعیت‌ اجتماعی ایران‌ درست‌ باشد، از آن‌ چه‌ نتیجه‌ای می‌توان‌ گرفت‌؟ آیا وظیفه‌ روشنفکر، دگراندیش‌ و فعال‌ سیاسی تبعیت‌ از عوام‌ الناس‌ است‌؟ آیا این‌ رویکرد آنان‌ را عوام‌زده‌ (قبول‌ مشهودات‌، مقبولات‌، مسلمات‌، مظنونات‌، موهومات‌ و مخیلات‌ مردم‌) نمی‌کند؟ چه‌ برهانی اقامه‌ شده‌ است‌ که‌ تمام‌ افکار و رفتار مردم‌ درست‌ است‌؟ مگر همه‌ آدمیان‌ سراپا «خرقه‌ تردامن‌ و سجاده‌ شراب‌آلوده‌» نیستند؟ پس‌ چرا مردم‌ را معصوم‌ و بی‌گناه‌ فرض‌ می‌کنیم‌. باید رفتار مردم‌ را، مثل‌ نظام‌ سیاسی، به‌ نقد کشید. همه‌ مشکلات‌ ناشی از نظام‌ سیاسی نیست‌. باید به‌ نقد و داوری مردم‌ (روشنفکر هم‌ یکی از آحاد مردم‌ است‌) پرداخت‌. نباید به‌ دنبال‌ خوشایند و بدآیند مردم‌ بود باید به‌ خاطر مصالح‌ مردم‌ به‌ دفاع‌ از آزادی و دموکراسی و عدالت‌ پرداخت‌. بدین‌ معنا باید آرمانگرا بود، نه‌ عوام‌گرا. اگر پوپولیسم‌ محکوم‌ است‌، که‌ هست‌، پرچم‌ مبارزه‌ سیاسی را نمی‌توان‌ به‌ دست‌ توده‌هایی سپرد که‌ در شرایط‌ بحرانی سودایی جز تخریب‌ و انتقام‌ ندارند و فقط‌ به‌ فکر مجازات‌ حاکمان‌ پیشین‌اند تا استقرار و تحکیم‌ نظامی دموکراتیک‌.)

این نکات را از نوشته های اکبر عزیز آوردم که یک از هزار است ، اگر شما از رئیس دادگاه می خواهید،که یک دست لباس زندانی به شما دهند، تا یادگار به منزل ببرید ، اصلا بد نیست ، این زندگی شما است، که هر جور دلتان خواست هزینه کنید، ولی دیگران را به انفعال و قهرمان گشی دعوت نفرمائید ، که اصلا خوب نیست .

گنجی زنده می ماند ، که خدایش ارحم است ، ما همچنان منتظر الطاف بی پایان او نسبت به بندگانش خواهیم ماند، که وعده داده است در کلام بی زوالش.

اکبر نه در کلام بل در عمل راهی نشان داد ، که اقتدار بر خود می اندیشد.

اکبر در راهی قدم گذاشته ،که انسان های آزاده ،تمام دنیا در حیرت اند.

اکبر همیشه اکبر خواهد بود.

خدایش نگه دارد.آمین یا رب العالمین.



زیر نوشت    : در آخرین مصاحبه سر کار خانم شیرین عبادی دارنده جایزه حقوق بشرُآمده است (


مقام های حکومت ایران - و از جمله منتقدان امروز اعتصاب غذای گنجی – همیشه از به کارگیری "استاندارهای دوگانه" توسط قدرت های جهانی در برخورد با مقولاتی چون حقوق بشر و سایر ارزش های بشری، انتقاد کرده اند. اما آیا نامشروع قلمداد کردن اعتصاب غذای زندانیان سیاسی ایرانی – چون گنجی – نمونه واضح برخورد دوگانه نیست؟ چگونه است که اگر غیر ایرانی ها در اعتراض به صاحبان قدرت، اعتصاب غذا کنند، به قهرمانانی تبدیل می شوند که نامشان بر خیابان های ما می نشیند، اما اگر ایرانی ها همین کار را انجام دهند، گناهکارانی مستوجب جهنم اند؟

واقعیت آن است که گنجی، هر سرانجامی که اعتصاب غذایش داشته باشد، برای ایرانیان یک قهرمان است. این قهرمان، باید آزاد شود! ادامه چنگ زدن صاحبان مسوولیت به انواع دستاویزهای سست علیه او و اعتراضش، همان طور که تاکنون راه به جایی نبرده، پس از این نیز نخواهد برد.)