به عزیزی که گمان می برد تمام حرمت و محبت ام برای پرستاری پیری ام بود که ازش خواهم خواست و عجیب اینکه باید می فهمید :

دست و بالم بسته است ؛
هر چه گویم - بنویسم ؛ به شال پری برخوده است ؛
به جناب گزمه یا شخص شخیص رفقا ؛ یا فامیل .
چون و چرایش معلوم ؛
به تمامیت عمرش هر چه دیده است ؛ شنیده است دروغ ؛
هر چه کرده است مجاز .
هنر و زیبائی ؛ قصّه و غصّه عشق ؛
تکرار شکست در شیشه آئینه عمر دراز
به شب و تاریکی ؛ کس نبیند
چون به شب های سیاهی بسته است ؛
پشت این کوه همه عاشق همه زیبا ؛
اما همه دزد مخفی است ؛
آن خدائی که شناسد بعضی ؛ آن ور کوه ؛
کی روا داشت به این مخفی ها ؟
سی و چندی که گذشت همه در اخفا ماند
خسته باید باشم ؛به گمانم عمر مفیدی گویند ؛ هم خسته است !
چشم و دل ؛ دست و بالم بسته است 
بعد آن ترسائی ؛ هر چه دیدم هر چه کردم همه در بیماری ایست 
زار و بیمار نزار و خسته ؛ شاید هم همه از بیماری است

اسگوئی - حسن پائیز 94


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد