علی دائی

بعضی ها می گویند "علی دائی اسطوره است" خوب بگویند و بنویسند به ما چه مربوط است، ولی مشکل من این است که این حضرات یا معنی اسطوره را نمی دانند و یا نان بیار کباب ببر بازی می کنند. این که علی دائی در دوران بازی کنی یک کسی بود اصلا حرفی درش نیست بود ... آما به ماند ، واضع بگویم اسطوره نماند ، چرا ... باید حضرت خودش جواب به دهد، و دانست اش زیاد مشکل نیست ، کافی است که مصاحبه هایش را به خوانیم و به فهمیم.حتی در این آخری ها که با تیم شهرستانی شهرداری تبریز که به زور یک گلی زده بود در کنفرانس مطبوعاتی اش در تهران کسی را بنده نبود به تمام هم زبان هایش و هر چه تورک و مخالف حضرتش بود انک پان تورکیزم و آتا تورک چی می زد، عین همو مثل اجداد پان آریائی اش. 

مارا دونا اسطوره بعد از آن شکست هایش اصلا مثل دائی و یا خاله قمیش نمی آمد، این علی دائی ما را وهم برش داشته فکر کرده بودن تماشا گر و یا جراید کسی است. 

شاید بگوید که من دائی به تماشاگر و یا مطبوعات چی جماعت باج نمی دهم ، خوب حرفی است به جا. ولی این رسم اسمش باج دادن نیست احترام به افکار عمومی است. 

دائی یا خاله یا هرچه که باشی بودن پشتوانه افکار عمومی و احترام متقابل اصلا کسی نیستی.

عمر دن

هانی بیر کیشی دئمیشدی مین کروان یولی کسدیم و سویدوم ، ولی بیر کروانی سالیم یئرینه یئتیره بیلمه دیم و افسوس ائدیردی. فکریم جه هانی ؟ گلستان دا یا کی بوستان سعدی ده و یا بیر باشقا عنوان دا اوخوموشدوم.  

یا کی بو آتا سوزو اولان مشهور بیر سوز وار یا...بیر چوروک آتا اون اوشاغی ساخلار یا ... اما اون اوشاغ بیر آتا نی ساخلایا بیلمز. 

شیمدی بیزیم سوزوموزدی بو راحت سیز و نا خوش آنا ایله. 

آدی هشتاد ایل عمر تانری دان آلیب، حساب ائدر کن یاری دان چوخی یوخسوللوق و کاسیب چی لیق و بیر چرکی ائر سیزلیق و بیر داهی چرکی اوغول زیندان دا یا دا جبهه یا اوزی سئچمیش تبعیده. 

تمام اولدی هشتاد ایل یاش، گئدمک وقتی گلدی، سعدی هارای چئکدی ...های های خواجه رفت

مادر مریض است

...عمری گفتند مادر ...مادر ...مادر 

کسی نبود بگوید چطوری ،فقط نمی دانم کی بود که گفت مصیبت بود پیری و نیستی. 

مادر پیر و نداری و پسر ناتوان در پیچ خم و کریدور های دکتر های متخصص و اودا باشی ها و شماره انداز های همین مطب ها که بیشتر به پا انداز شباهت دارند. 

گفتم پا انداز و پئزئونک دیوس های رژیم سابق یادم افتاد، لااقل هر که بودند و هر کس که بودند لااقل در دییوسی و پئزئونگی حدی داشتند. شماره انداز دکتر متخصص بعد از بازنشستگی در اداره ای و کارگاهی و پیری زود رس از دست خانواده حال به شغل دوم شماره و پا اندازی دکتر بودن کفایت نمی کند دلالی کلیه و اعضای بیماری هم دست دارد . 

در یک قلم نوبت عمل قلب را از یک شهرستانی می دزد و به بیماری دیگر می فروشد مبارکش باشد ولی گو شفا.  

همه قسم دوا و لوازم هست اما در ناصر خسرو و تربیت. 

هر از گاهی دکتری و یا پزشگی به نمایندگی از هم شغلی هایشان دولت را در پرداخت سهم بیمه و سایر سهم ها در مضیقه می گذارند و در فشار... و دولت ناتوان از دست این شیادان.

به جرس قاطع می گویم مردک، دکتر و پزشک، نمی فهمی چون اصلا از مطالعه بیزاری و تحقیق نمی دانی، همان با دانشگاه آزاد و سهمیه آمدی ،پزشگ نیستی،ملای نخوانده ای. 

غمی نیست اگر عمری باشد بچه هایت جه دختر و چه پسر هر چه اندوخته ای از این نامردی که علم پزشگی می خوانی از پس و پیش خمس و زکات اش را پرداخت می کنند. 

دلم می سوزد مادرم با به عنوان یک مریض معده ای به بیمارستانی بردم علاوه با ذات ریه تحویل گرفتم. 

از بیمه و غیره بیمه تکمیلی کمکی شد، اما همش توی جیب شرکای بیمارستان و دکتر های پا انداز، نوش جانشان ولی امان از دست روزگار که همان طبیعتش بنامی که چه ها در انبان دارد و جه بازی ها دارد. 

در یک قلم بگویم و بگذرم، خانم آقا دکتری که به لوس آنجلس رفت و برنگشت ، نوبتی از حقیر حق العلاج زاده خواست و بنده لااعلاج پرداخت کردم و آخر سر نانجیبی را حد گذراندم و با جرات حال خانم در لس آنجلس مانده اش را پرسیدم و دکتر آهی از نهاد کشید.خدا رحمت اش کند سال هاست که به رحمت خدا رفته 

خدا به همه مادران مریض شفا دهد