یک بام و هزار سودا

در باب خصلت خوب ما ایرانیان گویند هر قومی سخن،تا سخن چه باشد و نفع اش به که رود. 

این جاسم کرار عراقی که معروف اهالی فوتبال است چه نیک اش و چه بد اش،تا در تیم تراکتور سازی بود و دوست هواداران،هر داوری که از راه می رسید تا کارتی فرقی نمی کرد که از چه رنگش باشد،نثارش نمی کرد بازی پایانی نداشت و به قول مربی اش در نیمه نود در رخت کن جائی در بدنش نبود که کبود نباشد و زخم و زیلی نکرده باشند.کار تا آنجا پیش می رفت که هم بد اخلاق اش می نامیدند و هم در دایره محاکمات انظباطی فدراسیون تا اخراجش از کشور مان ایران پیش می رفتند،گویا داوران، حضرت ایشان را چون عراقی هست با صدام نا مرحوم عوضی می گرفتند،و هم بازیکنان دیگر تیم ها اصلا چشم دیدن اش را نداشتند ،چون از هر جهت از تمام بازی کنان سر بودند و هستند،خلاصه کم مانده بودند از دستش عاصی شوند و در افواه عمومی منتظر بودن تا از کشورمان هم اخراج شود.از طرفی هم چون در تیم پر طرف دار تراکتور هم بود فکر کنم این بودن در تراکتور هم جرم اش را و در حقیقت پرونده اش را به قدر کافی قالاق کرده بود. 

خوب اما بعد ترانسفر ایشان ،به یکی از تیم های پایتخت این قاسم کرار را از دست داوران و کمیته انظباطی و روز نامه چی جماعت رهانید و به خیر گذشت عاقبت بخیر شد بیچاره. 

دست قضا آمد و هر دوتیم رنگی در پایتخت از تیم شهرستانی تراکتور شکست سختی خورد،تا خدا چه به خواهد،فعلا که در صدر جدول لرزان نشسته بدون جاسم کرار. 

در جواب نماینده لنگرود

...آقا باز دلمان خوش است که برای ده دوازده سال برنج وارده داریم اگر وارد نمی کردندکه حالا برنج آمل دو را به ده هزار تومن باید می خردیم ،خوب باز این کی که کمی ارزان است .هر دولتی باید فکر اولیه و قوت اولای ملت باشد برنج و یا آرد.
به واردات میشود ایراد گرفت ولی نه به قوت لا یموت.
مگر دوران اول انقلاب و جنک یادتان رفته بود که خود آقا میر حسین آقا آن وقت ها در تلویزیون فرمودند که سیلو ها را جارو کردیم.
حرف سر واردات میوه گرم سیری و چادر مشکی و مهر و قران چینی است، دولت باید کارخانه های پارچه بافی را تجهیز کند که دیگر محتاج وارذات حد اقل چادر مشگی نباشم.
کفش چینی که پای بچه هایمان می کنیم که بد نیست ،اگر کفش وارد نشود ، مرد مومن کفش دست دوز باید تولید شود که همین الان در تبریز قیمت صد هزار تومن است.

اگر به دولت ایرادات وارد است که هست باید جهت داشته باشد.
در همین قضییه دریاچه ارومیه این بلا را دولت اسبق آقا هاشمی سرمان آورد،تشریف برده بودن به ترکمنستان آن دریاچه و سد را دیده و پسندیده بودند و آمدند مثل میزا آقاسی هی لوله توپ و چاه و قنات درست کردند.
غرض دفاع از دولت حال نیست ،غرض دیدن همه معایب است،بیست و اندی سال است که در شمال تبریز سدی درست می کنند که نه تمام می شود و نه اصولا رود خانه آب دارد.
اگر قیاس به مقایسه باشد که همه دولت ها سابق و اسبق سهو های دارند.
اصولا مگر می شود به امید برداشت برنج شمال مملکتی را در انتظار گذاشت و یا به امید گندم اش،هزار بلایای آسمانی داریم.
مغلطه در نوشتن هم حدی دارد.نویسنده برود معایب درست حسابی را بنویسد لطفا.
همین امروز یکی نوشته که جبهه جدیدی در شهر های تورک نشین باز شده حال می توان به راحتی در مرکز ایران دست به تظاهرات زد،والله عیب دارد اقا، این گونه تفگر.نظر نویسنده این است که نیرو های نظامی درگیر آذر بایجان است آنوقت شما کارتان را دنبال کنید.
مگر تورک ها برای بعضی از آقایان عروسک است، این تورک ها چندین خواسته دارند که وقتی شما هام در حاکمیت بودید توچه نمی کردید.مشکلات تورک ها که با آقای آحمدی نژاد نیامده، همین اصول قانون اساسی 15 و 19 از اول بوده دولت های سابق و اسبق عمل نکرده اند.
خلاصه اقا واقعا که بعضی ها از سر نمی دانم عناد است یا کم سوادی یا کم توجهی.
آخر واردات گندم و برنج و کفش و مایحتاج ملت که بد چیزی نیست،چرا از سر کشاد می زنید.
دولت هزار معایب دارد، آخر به سفره ملت چه کار دارید. اگر هزار بار هم بنویسیم که دولت میر حسین آقا موسوی در جنگ عمل کرد اقتصادی خوبی داشت کم نوشته ایم، خیلی هم خوب بود، اگر فقر بود همه داشتند ، اگر سیری بود همه داشتند، یادمان که نه رفته مدیریت خوب اش.ولی خوب معایب هم داشت و در کل نمره من شهروند به ایشان خیلی خوب است.
اگر منتقد دولت فعلی هم هستم،آن چیز دیگری است ربطی به برنج و کندم ندارد.
حال نروی بگوئی کیهانی ام و نمی دانم چه و چه.
درد مشترکی داریم ،ولی نه از نوع برنج و شکر و کفش و چادر 

 

...بعد از تحریر چند نقطه را خواستم عارض نماینده محترم لنگرورد باشم.همان طوری که می دانید در حال پنیر تبریز تقریبا در میان خود هم میهنان ایرانی از نظر طعم و زیبائی و لذت جایگاه ویژه ای دارد،خوب این که دلیل نمی شود دولت تمام کارخانه های پنیر سازی را تخته کند و از خارج هم روغن گیاهی و شیر و سایر مواد لبنی را وارد نکند چرا که آذربایجان و کردستان و سایر استان های دامپرور بیکار می شوند، نه عزیز من تولید داخلی فعلا کفاف کشور را نمی دهد عرض کردم فعلا.
زمانی صنعت چرم و کفش تبریز حرفی داشت برای کل مملکت،حال به دلایلی نمی تواند جواب گوی حتی خود محل هم باشد، خوب کفش ارزان چینی که نباشد باید مثل پاکستانی جماعت دمپائی یا صندل پوشید.
نماینده محترم،برنج شمال خوب است و بسیار هم خوب،آخر رئیس جان قیمتش به دلایل زیاد بالا است نمی توانیم بخریم،چه کار بکنیم گرسنه بمانیم،شما رفتید بعد چهار سال دارید عوام گرائی می کنید.چه قدر باید جان بکنیم تا دلال های برنج پول پارو کنند، همان های که در رای آوردن جناب عالی خیلی زحمت کشیدند،گران خریدن برنج شمال یعنی پول کارمند و کارگر جماعت را ریختن به جیب دلال های شمال،نه جیب کشاورز فقیر سلف فروش. همان قضیه تولید داخلی ماشین سواری وطنی است ،با یک نشست برخواست نمایندگانی مثل حضرت عالی،آوردن و ورود ماشین سواری را قدغن فرمودند تا صنایع اتومبیل وطن پا بگیرد ،آن قدر پا گرفت که با پول یک ماشین سواری وطنی می توان دو ماشین ساخت ژاپون را خرید،نتیچه همان حدود بیست و چند هزار کشته سالیانه است در جاده های غیر استاندارد.لااقل از پول های باد آورده ماشین های تولید داخل کمکی هم راه سازی و پل سازی مملکت هم نکردند که هیچ و از آن طرف هم نه حق و حقوقی برای مصرف کننده قائل اند و نه برای پیشرفت تولید خودشان ارزشی.
پارچه کارخانه مقدم و مطهری کیفیت اش خیلی پائین است و حالا هم قیمتش گران،خوب چاره چیست غیر از واردات از کشور های آسیا شرقی.
حال استقلال به آن معنای قرن بیستم و نوزدهم معنی نمی شود،مستقل بودن شاخص دیگری پیدا کرده.
اگر در فکر رای و این چنین مسائل هستید راه دیگری پیدا کنید لطفا.بروید روی مطالبات هم وطنان مسائل دقیق تری را برسی کنید.ماشین سواری را به قیمت داخلی می دهید دستمان و بنزین را به قیمت خارجی می فروشید.و از همه مهم تر هزینه های سوخت اعم از بنزین و گاز و برق را به دلار محاسبه می فرماید.شاخص گرانی را فقط ده درصد محاسبه می کنید و ایضا اضافه حقوق هم ده درصد، و حال ان که شاخص گرانی بیش از این هاست.عجبا این خرده صحبت ها را هم میان هم کاران در مجلس می فرمائید.یا فقط در واردات برنج مشکل دارید.

پس نوشته ای از برنامه 90

راستش را به خواهید داشتم در سایت های دنبال اخبار تازه ای می گشتم که ناگاه یاد دیشب 90 افتادم و طنز گفت گوی فردوسی پور با یکی از وضع کننده گان سن کمتر از 65 برای مربی گری های لیگ افتادم و خواستم تا یادم نرفته مطلبی نوشته باشم که ...بلی 

به شاهد همین وبلاگ در گذشته وقتی تیم آقای یاوری در تبریز راه ها را بست و با یک مساوی از تبریز جان به در برد و من هم از این فوتبال خسته کننده ایشان ناراحت بودم و نقدی برای این پیر استاد های فوتبال نوشتم که ... آقایان" این پول و فوتبال را دست اهلش که جوان و اهل دانش روز است بسپارید" 

اگر آقای یاوری فرگوسن نشده تا حال دیگر بعد 65 اصلا نمی شود. آقای یاوری باید مرا ببخشد چون نامشان را می برم چون بار ها دیده ام که صله رحم دارند و دوستار تماشاگر هستند،و اهل های هوی هم نیستند مردی هستند ار وادی نظام سربازی و خیلی هم آقا. 

در همان نوشته هم نوشته بودم که از همین استادان در بخش های مشورتی استفاده کنید و استاد های فنی را که همه تیم ها نیاز دارند. 

ولی دیشب اقای فردوسی پور ردیف کردند از مربیانی که همه بالای شصت و پنچ و همه از نام دارن دنیا. سئوال برمی گردد به اینکه اگر شخصی و استادی در ورزش و یا کلا در کل جامعه از نظر دانش و فن به جائی نرسید و در همان کلاس فکری ماند و به روز نشد دیگر باید رفت دنبال جوان ها. 

نمونه اش هم مربی جوان تیم شیرین فراز و تراکتور بود که در همان اول تیم ها را به لیک بالا برد و بعد سه سال ترکتور را تا مرحله چهارم و پنجمی رساند. 

بچه جوان لری که امید است تا فرکوسن ایران هم نشود راه دارد. 

اسم نمی خواهم ردیف کنم که به درازا می کشد مطلب، اقای فردوسی پور فوتبال دانش است باید باشد نمی توان خرید.تمام هم سن های من، دوران مربی گری شان به خاطر در جا زدن در سواد روز های قبل تمام شده کسی به دل نگیرد، کار ملک را به جوانان صاحب اندیشه و جویای نام بسپارید. پیر مردان و پیرزنان همه عزیزان ماهستند ولی نمی شود که لیک و کلا همه امور در تیول ایشان کرد. 

غرض امور اجرائی هست و الا در مدیریت بحثی نیست، حالا مدیر پیر هم که باید باسواد روز باشد.