از سر بی کاری

صبحی خیلی از خیابان های شهر بسته بودند ؛ مهمان داریم ریاست جمهور تشریف می آورند . آمدم سر فیس ؛همه بیش از من آگاه اند 

علوم انسانی را سم مهلک می دانند برای جامعه ؛حق دارند. تا آنچه که خوانده ایم بنویسم باید دستمال ببندیم به سرمان  از قدرت قلم ؛خود  پاسبان محل و سر حادثه  چیزی نمی داند اولین برگی که مستنطق عدلیه از یک پرونده برداشت می کند همان مرقومه پاسبان محل هست .مردمان عجیبی هستیم ؛یک بانوی فرهیخته عکسی از کلاس درس سال 1320 از یک روستای بنام "کله جاه " پست گذاشته و اولین شخص کامنت گذار یک پاراگراف جوکی که به همین روستا عایده هست نوشته ؛ولی از 40-50 نفر دانش آموز کت شلواری و یقه سفید دوخته شده اصلا هیچ حرفی نزده و یادش نیامده درست در آن زمان نصف اهالی یک محله در تبریز کلا بیسواد بودند . یکی از اهالی فیس عکس سه در چهار خود را پست که و پرسیده :

1- زشت 2- خیلی زشت 3- متوسط 4 - عالی 5- خیلی عالی

و هفتاد پنچ نفر نظر باسعادت شان را قید کرده اند 

استفراغ دارم .معده ام پریشان هست 

تورک نثرین کیم یازاجاق

صادق هدایت "سه قطره خون " - " اوچ داملا قان "

دونئن اطاغیمی آیردیلار ؛ عجبا مودور معاوینین وعد ائتمه کیمی ایندی تام تداوی اولدوم می ؟ و هفته یه اؤزگور اولاجاغام می ؟ خسته مییدیم عجبا ؟ بیر ایلی دیر یالواریرب - یاخاریریب ماغیما رغما منه کاغاذ و قلم وئرمیدیلئر . الیمه کاغاذ و قلم گئچدیغیندا نه قئدئر چوک یازاجاق شیی یم اولدوغونو دوشونوب دوروردوم . فقط دونئن ایسته مه دئن کاغاذ - قلم گئتیردیلئر . او قئدئر آرزو ائتیغیم او قئدئر بئکله دیغیم شی ! امما نه فایدا ! دونئن دئن بری نه قئدئر دوشونسئم ده یازاجاغام بیر شی بولامورام . سانکی بیری الیمی توتور و یا دا قولوم حس سیز له شیر .ایندی دقت ائدیرئم دا کاغاذا قارالادیغیم خارمان جوزمن چیزکی لئر آراسیندا اوخونا بیلئن تک شی وار اودا " اوچ داملا قان "



  • Hassan Oskouei بو قئدئر کندی اؤلکه میزده تورک ادبییات ساحه سینده فعال چالیشقان یازار لاریمیز وار ؛امما غیر بیر نئچه نفر ؛ترجمه و نثر ه ماراق گؤستئرمیرلئر .فارس دیلینده چوخلو مدرن داستان و رومان یازاری وار ؛ساعدی و صادق هدایت و براهنی و سایره بزرگوار لار ...یازیق لار اولسون کی باشارلی مترجم لئریمیز ندئنسه ماراق ائدمیر لئر .بو قید اولونموش ترجمه صادق هدایت دئن بیر تورکییه لی ادب استادی Mehmet Kanar جناب لارینا عاید دی . هامیمیز شعیرادبییاتینا مجذوب اولوروق عجبا پس تورک ادبییاتین نثر یازی سی هارادا کندی نه یئر تاپیر. مدرن تورک نثرین کیم یازاجاق .نئدئن گئنج لئریم هامی سی شاعیر دی .
  • شعیر یازمادان ؛جوان لار هامی شعر استفراق ائدیر ؛کیمسه یوخدو دئسین بو قئدئر شعر نه دردی میزه دوا ائدئر

درد بی درمان ؛ بسوادی

می گفت : برایم ده سال زندان بریدند ؛ به "جرم مرام اشتراکی" طبق ماده 10 قانون مدنی جزاء
_ گفتی بیسوادم اصلا سواد خواندن و نوشتن را ندارم 
_محاکمه دسته جمعی بود و هم آزاد ؛ عارم بود پیش همه اعتراف به بیسوادی کنم 
_ خوب بعد چی شد ده سال را ماندی ؟
_ نه مادرم از تبریز آمده بود و وکیل گرفته بود که این پسره رفیق بازم تنها از سر کنجکاوی رفته توی اینها ؛
_سوادی نداره تیمسار عنایتی کنید این پسره کجا ؛کامبخش و دیگران کجا .در تبریز فرش می بافه خرج خود و ننه پیرش را به زور در می آره .
_ شاید هم به خاطر آن عجز لابه ننه ام و کیل ام بود که به دوسال تقلیل اش دادند و با احتساب روز های اولیه زندانم بعد چهارده ماه آزاد شدم و به تبریز برگشتم ؛
_ ماندیم تا رضا شاه هم رفت بعد دوباره روز از نو شروع کردم ؛اما این بار تصدیق کلاس ششم را از اکابر گرفته بودم . خواندم خواندم تا که وقتی آقا مصدق آمد فهمیدم که همه کشک بود . و تنها دلیل ام هم خیلی ساده بود . 
وقتی اقا به احمد آباد تبعید شد تا فوت اش کسی که پیش اش نمی آمد تنها پسرش بود .و هم وقتی دکتر فاطمی رفت روی دار ؛تا حالا کسی حتی نزدیک ترین کس شان سراغی از او نگرفتند .فقط رئیس احمدی نژاد بود که زن اش را دیده بود و آن هم به خاطر ملک ورثه ای بود 
_درد مان همان بی سوادی مان هست دنیا را با چشم کتاب باید دید ؛حالا هم خیلی از این یقه دران های حزبی دو آتشه مان توی عمرشان ده تا کتاب نخوانده اند تا بفهمند دنیا دست کی هست .
_ کسی نمی تواند بگوید که نوشته و کتاب به زبان مادریمان نداریم ؛ ملیون ها کتاب به زبان مادریمان هست خیلی هم خوب و از نوع دانشگاهی . کسی نیست بخواند . من درد بی سوادی و زندان اش را کشیدم ؛اما وقتی که باسواد شدم ضمن کار رفتم سراغ کتاب خوندن و از این حرف ها دیگه به کسی سواری ندادم . 
_ نه اینکه عقل کل شدم نه استفرالله ؛ به کنه هر مطلبی رفتم و دیدم هر کسی برای خودش ساز می زند .
_ هم اینکه به هر کسی گفتم فلانی دوست داریم ؛ دماغ اش را بالا گرفت