در چهام زندگی ام تنهائی ان شروع شد

دیشب آمد شمس ما بر دل دیوار ما 
ما از حضورش مغتنم او نه چندان منعصم 
یک شبی آمد به تنهائی هایمان شد منقسم
لیک ما را دیده برهم بر رمید 
عطر بوی آن نسیم جان ستان
هم به دست اش آن عقیق اغنیا 
هم که ساعد رو بسوی کبریا
ای که بر نقش ات زنم مهر حبیب 
جویم ات چون در بهشت اولیا 
اذن خواهم بوسم آن ؛ صورت زیبای دوست 
کن کرم ای زاده رویا ما
اسگوئی - حسن

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد