خوشجا قال دئمه دئن گئدیرسئن سئوگیلیم گئد؛امما کیمسه ؛


‏19‏ ساعت پیش · 

به کجا روم تو آیی؛


به کجا روم تو آیی؛ 
همه شب تو در کتابی ؛ به غزل و یا قصیده .
به بَر غزل که آیم ؛ تو همان نگار مستی؛ به لب جام من نشستی؛
به تمام عمر شاعر تو همان خیال هستی؛
غرض از نگار و چام و خیال شاعر؛...که همه ؛ شمع اش بسوزد؛
تو همان غزال شاعر به غزل بر دفترم نشینی،
منم ازبَرت بخوانم و سحر تو هم نباشی ؛ 
و تو چون غزال رفتی
عطر یاسی که درون هر غزل هست . من و آن تن و خیال ات .
تو غزل؛ غزالی ای شمس ؛ تن ناز و عطر یاس ات
به حلب چرا گزینی ؛ چه شود ؛ بَر دفترم نشینی ؛
که دگر سفر نباشد ؛ غم دوری ات نباشد؛ تو بمانی و من

حسن اسگوئی

بر = به فتح ب و سکون ر
( نوسینده این سطور نه توده ای یه نه چپ آمریکائی ) این آمریکائی جماعت خوب رک خواب مارا فهمیده اند ؛ تا می شنوند قدمی در اعتماد بردارید و ماهم اشتی ؛فوران چند سند خود ساخته و دیگران بازی خورده را نشانمان می دهند که دولت مصدق را ما برش داشتیم ؛ کسی نیست بگوید مرد؛ مگر مصدق اولین و آخرین کودتائی بود که کرده اید ؟؛ این کودتا کردن هایتان یکی دو تانیست؛ توی جهان به این بزرگی هرچه حکومت عوض می شود و شده ؛ که دست شماست؛بچه گول می زنی ؟؛زمانی در امریکای لاتین شبانه روز کارت بود این کودتا کردن ها و هم در افریقا ؛ یا آسیای دور؛ کدام روز کودتا نکرده را بگو ؟. تازه روز های خوشی ات امروزه ات هست که کشور های عربی را ریخته ای به هم؛ که چه ؟ بهار عربی داره میاید ؛ بگو از قذافی سیر شده ای ؛ بگو حاکم مصر حسنی مبارک دل ات را زده ؛ بگو یمن ؛ بگو تونس ؛چه آن موقع جنگ سردت بود با استالین و خروشچف اش چه حالا که بی رقیب مانده ای .حال اگر آن هزاز -هزار میلیارد دلاری و پیشرفت اقتصادی 8% چینی جماعت نبود باز همان بودی که هستی. گو اینکه یه ذره ای از نظر مالی دست و بال ات تنگ ه؛ آن سالوادر آلنده که یادت است ؛دادی یک ورزشگاه پر زندانی شیلیائی را اعدام کردند و حالا هم عزیزانشان چشم به راه اند ، چوپ ات به تن هر چه آمریکائی لاتینی بود خورده ؛مرد حسابی ؛ یا همان قاره سیاه افریقا شوروی یک طرف و عمو سام ات طرف دیگر . آن بیچاره رئیس جموهر سیاه پوستی که از هواپیما به پایین انداختند ماموران سیا ی تو و همین کشور آسیای و فیلپین و غیره ؛دنیا از دست شما دو نفری کی آزاد بود؟ .هر روز خدا کرکره مغازه تان که بالا می رفت تا عصر دو کودتائی داشته ای ؛ الان برای چی بعد شصت سال : که بله من کودتا کردم آن هم با کیم روزولت و یا چی و چه .مرد حسابی جمع خرج کودتا تو هفتاد هزار دلار بود که نصف اش به زاهدی و برادران رشیدی رسید و بقیه در جیب زنان ناحیه ده تهران و لات اوت زورخانه و بعضی معمم ین جیره خوار ؟ الان سه میلیاردش را تنها یک نفر بانکب خورده و اب از اب تکان نخورده .این که بیچاه شد ملت ؟نه از کودتا تو بود؛ نه...؟از کج فهمی بزرگان خودمان بود که یکی گفت :" که مورچه ها شاه داشته باشند ما نه " نه شاه عرضه کودتا کردن داشت و نه مصدق بیمار توان مقاومت و آن هم های که بودند و دور ش بودند هم همه به قصد میز و صندی دور برش بودند؛ همین متین دفتری خواهر زاده شان ؛ یا حسین مکی که بعد از استواری به نویسندگی و به وکالت و سخن گوئی مصدق رسید ؛ تنها چندنفری بودند مثل دکتر فاطمی و دیگران که حساب شان جداست ؛ همه دور بری های مصدق همه چشم در مقام منزلت داشتند، حالا چند تائی جوان مثل بازرگان و سحابی و غیره به کنار ؛تازه این ها هم اهل ایستادگی زد و خورد فلان نبودند.یک عده جوان تازه مهندس شده ؛ که نه به حزب و حزب بازی آشنا بودندو نه اهل جدل و جنگ.آن توده ای های هم که بودند فقط قصد ترساندن مصدق بودند و امریکا را داشتند می ترساندند ؛مگر خود قوام حزب دمکرات شیراز را یک شبه باز نکرد ؛همه و همه این بود که مصدق و شاه را از کمونیزیم بترسانند که ترساندند و آن بیچاره از شمال به بغداد گریخت دو روز بعد ایتالیا روم .اخر این شاه جوان مگر قصد اصلاح داشت یا قصد جنگ بامصدق. خود مصدق هم مریض و هم ناتوان از دور بری هایشان ؛ تنها کاشانی و پسران بودند کل مایشاء ؛آن هییت موتلفه هم آنقدر از توده ای ها ترسیده بودند که همه پشت کاشانی بودند.اگر شاه جوان یک جو عقل داشت و مصدق یک کمی بیدار بود کار مملکت به کودتا نیاز نداشت؛ مثل دو نفر آدم می نشستند سنگ ها را وا می کردند. همه منفعت طلب و اینده خود را دیدن ؛و یا آن آرتش باز مانده از رضا شاه؛توی جنگ جهانی به آن بزرگی یک کلوله نیامده همه تسلیم شدند و روس و انگلیس صبح ساعت 8 تهران بودند. تازه ما کی ایران مقتدر داشتیم از زمان اول جنگ ایران و روس و قرار داد های ترکمن چای گلستان دیگر ایرانی نبود؛اگر بود خود ملت باهم با مسالمت رفتار می کردند،اگر سیاستی حکومتی بود محمد علیی باب با آن وزن 45 کیلوئی اش مملکت محروسه را بهم نمی ریخت . تنها در مازنداران و زنجان بابی جماعت سنگر بستند و شما ایران به هم ریخت .تا می گوئی رضا شاه ابرو بالای چشمش بود ؛ عده ای می گویند که نه رضا شاه پل ساخت و جاده کشید و تمام خوانین کچلی و تراخوم را تارمار کرد ؛پدر من ؛ شله دوست عزیز ؛ کار شاه پل ساختن و جاده زدن نیست ؛کار رضا شاه و رئیس جمهور پاس داشت مشروطه و جمهوری است و نظارت بر سه قوه هم تعریف خودش را دارد ؛ شاه به این امور نمی رسد می خواهی ببینی شاه چه کاره است برو شاه انگلستان را ببین و یا امپراطور زاپون را ببین ؛ خان سردار رفته تمام زمین های کشاورزی شمال را به اسم خود زده و پول تمبر باطل شده اش را هم از مالک بیچاره گرفته ؛و یا این یکی تمام زمین های دماوند و شمال را با پول پدرش خریده ؛ آن هم هزاران هکتار باهم ؛ ساحل به آن بزرگی شمال جائی نیست برای استراحت عموم ؛ هر چه مرغوب است دست ادارات دولتی است و دهاتی ها هم؛ دل جنگل را تقسیم کرده اند به نو کیسه های تهرانی می فروشند. هم در زمان رضا خان چون همه ناراضی از امنیت به نخست وزیری زضا شاه تن دادند جهنم لا اقل دست یک نفر باشد و همین موضوع دوباره در زمان مصدق ان قدر بی قانونی که ملت راضی به کودتا؛ تاشنیدند شاه می اید؛ همه به منازل خود رفتند اگر تنها مصدق می توانست دویست نفر به خیابان جهت ضد کودتا خیابان بیاورد می آورد و بعد دو روز باز همان کاسه همان آش . مثل همین امروز انقدر از دست رئیس قبلی به جان شدند که اقا روحانی را سر دست آوردند و امریکا هم به خیالش رسیده دیوار بی اعتمادی را داره خراب می کنه که چه , مصد را با کودتا برداشتم ؛ مرد حسابی این را که خود می دانستیم به آن آهالی لوس آنجلس بگو که 28 مرداد را قیام شاه و ملت می دانند .به خاطر همین بعد کودتا چندین هزار نفر جان خودشان را از دست داده اند در این شصت سال ؛ حالاهم تمامی ندارد ؛ تا اسم مصدق می اید پشت بند اش اگر اصرار کنی یک جند سالی حبس داری .مصدق مریض خودش را تسلیم کرد و رفت احمد آباد تا که از کبر سن فوت شد ؛ حسین مکی نویسنده هفت جلد تاریخ نفت و ایران شد .اگر ملتی مثل کوبا آزادی اجتماعی و به فقر هم آشنا باشد یا کره شمالی با گرسنگی ملیون ها نفر و انژی اتمی اش و یا ویتنام با ان ملت سلحشور و سخت گوش ؛امریکا صد سال هم نمی تواند کودتائی بکند؛ام اگر در مقابل اش کسانی چون اعراب و شمال افریقا بی اهمیت به قومیت و معنویت باشند چند روزه کارشان تما م است و دیگر گذشت ان دوره نیست که امپریال ها بروند دنبال یک گردن گلفت نه از همین انسان های زیر استاندارد ذهنی یکی دیگر پپدا می کنن ؛ به سر کارش می گذارند. و اخر اینکه اگر تنها دو روز در تهران مقاومت می شد و یا شهرستان های دیگر هیچ وقت شاهی برنمی گشت و جمهوریتی به پا می شد و کار مملکت به مشروطیت اداره می شد و جمهوریتمن شصت ساله می شد می نویسند وقتی خواهر شاه از سفیر انگلستان گلایه کرد که چرا پدرم را بردید سفیر بدون اینکه مثل ایرانی ها رنگ به رنگ شود خیلی ساده گوف " شاهزاده خانم تنها دو نفر در خیابان می گفت شاه مارا نبرید کی ما شاه را می بردیم و یا در همین انقلاب اسلامی ؛ آن های که دیده اند بنویسند قبل شاه تمام ژنرال ها در پیچ های میانه از هم سبقت می گرفتند تا زود تر به مرز برسند.آن های که بودند باید به بچه هایمان بگوییم که باید خواند باید علوم انسانی را فهمید باید جامعه را شناخت؛ اگر ما جامعه مان را نشناسیم چگونه مدرن نیزیم پا می گیرد ؛در ما تنها سواد خواندن و نوشتن نیست در ما در ادبییات و علون انسانی است .فکر می کنید که وقتی رمان های ویکتور هوگو نوشته می شد ما کجای این جهان بودیم و یا آن آسیاب های که به بادبانش حمله می شد و سر وانتس قصه می نوشت ما چه کار می کردیم ؛یا مسافران قطب شمال برای طلا به الاسکا رفتند پدران ما چه می کردند،یا وقتی خود آمریکا کشف می شد ما در چه وضع بودیم ؛شبها پدران و مادران ما از ترس گزمه ها تا صبح نشده به خانه نمی توانستند بیایند.و یا رمان های کلاسیک روسیه نوشته می شد ما در تبریز چند نفر با سواد داشتیم ؛که شخصیت داستانی داستایوسکی دارد در خیابان و کناره اش کتاب های دست دوم می فروخت؛هنوز تکلیف دختران تبریزی معلوم نبود که سواد بیاموزد یا نه ؛در دوران مشرو طیت یک نفر اعلامیه نجف را می خواند و صدا ها نفر گوش می دادند چون سواد نداشتند؛حالا همه سواد دارند نمی خوانند و نمی نویسند؛ در همین فیس راحت تری تنها جمله ای را از دیگران شر کنی و یا به اشتراک بگذاریم؛ چون کسی از درد اجتماع نوشتن واهمه دارد که نکند پایش هم در این بدبختی که می نویسد گیر باشد؛ کسی نمی تواند به بچه اش بگوید فرزندم من نمی توانم خرج این خانه را تنهائی به دوش بکشم ؛ می توانی کمک کنی ؟هم کار باز نشسته ای که در یک فروشگاه عینک طبی پادوئی می کرد از من خواهش کرد که برای بچه اش کاری پیدا کنم؛گفتم دوست عزیز من همین کارت را به پسرت بدهید و خود نیاز به استراحت دارید تا او کار کند؛ در امد و گفت : نه او لیسانس ...
عرض کردم چه بهتر دوست من می اید چیز های یاد می گیرد و انشالله بعد جند سال کمک شان می کنیم شاید خود مغازه ای داشته باشد؛این کار برایش خیلی مهم است و باز گفت: آخه او نخوانده که مثل من باشد .طفلک جوانمان عاشق می شود و در عین عاشقی و جوانی دارد پیش پدر و سر سفره اش پیر می شود. هم دخترمان منتظر یک لیسانس خواستار اش باشد؛ و نمی داند آن بیچاره لیسانس خود بیکار است و معاشی ندارد؛تنها مانده اینکه کس و کسانی زیر پایش بنشیندو یک آنارشیست دو اتشه باشد و حاکمان هم منتظرند بگیرند و نفری پنج سالی برایش ببرند.نشد بنویسم و به درد هایمان نرسم .
  • ‏‎Reza Bargoshadi‎‏، ‏‎Majid Yousefi‎‏، ‏‎Masoud Mardi‎‏ و ‏‏6‏ نفر دیگر‏ این را می‌پسندند.
  • Sirous Fekri با سپاس جناب اسکوئی گرامی! نوشتۀ بسیار خوب و عالی بود
  • خلیل پشت چی اسکویی همین است ....همانطور که در این خاک چند فرقه دولتی سر کارند و هر کی خر خودش را می راند و می خواند .....در ان ولایت و ینگی دنیا هم همچنین ....حال می بایست پرسید که چه وقتش است ....شاید یکی از فرقه های دولتشان باورشان شده که در این ولایت تعغیری در شرف است...
    فورا به دست و پا افتاده اند و فضا را غبار الورد می کنند .....که اری ما اینیم .....زرشک ....دهن اخوان مسلمین مصر را سرویس کردند ....امریکایییها به معده خودشان قول داده بودند ....زرشک !!!!فقط در این بین به مظلومیت شخص ان مرد بزرگ یعنی دکتر مصق غمگینم و هیچ .
  • Hassan Oskouei از جنابان سیروس فکری و خلیل پشت چی اسگوئی تشکر می کنم که وقت گذاشتید در نوشته حقیر
  • Reza Bargoshadi با تشکر فراوان از استاد بزرگوار نسبت به تحلیل تاریخ وبر داشتهای متین و کاملا بجا

آتمیش ایل گئچدی

نه آغیر گئلیر نفس لئریم؛

سانکی دونیامیم آخیردی؛اؤلومو مه نئقئدئر ده داریخیرام؛

بیر آز دا اولموش آولسا؛ داهی یاشاماخ هوسیم یوخ؛

سئومیرئم بو طور یا شامی ؛

گونده بیر باشلاماخ هر گون کی کیمین.

داهی سئومیرئم هیچ بیر زادی ؛

ماراغیم یوخ؛کیم قالاجاق منه نیگران.

بیر اوغول دارنیا دان ؛ اودا گئدمیش اوز یاشامینین دالیسیجا؛

داهی کیمسه نی هیچ سئومیرئم .

نییه سئویم کی؛ هانسی بیر پخمه لیقدی منه ؛ مندئن أل چئکئن گونی یوخدو ؛

تنها ازما چوخ مندئن بیر بولاق؛ دئدیغیم کیمی آزما چوخ.

داهی بونو دا قوی گئد ؛سئندئن سونرا دنیا  سئنئنه؛ هن منه نه .

نه اولاجاغمیش مندئن سونرا

سانکی ؛اهالی خیابان خیام و شهریار همده بانک سپه و اهالی خیابان ازادی نرسیده به پل و کوی طوماس؛

هامی عزاردار ؛ هامی علیم و عزاء دار  هامی  دا تالّم؛

هن ؛ کیمه نه ؛ سئنده ملیون لار نفردئن بیری

شمس دئمیشدی قوی ...سین

آتمیش ایل گئچدی؛ اللی سی تام زحمت ده

هئله اون دان دئمیرئم نیه کی ؛بو دی بو اؤلکه ده طالع

سفیر سرگردان اوشاقلار قاپ باچادا؛

سونراسی بوتون زحمت ده و ذلت ده؛

هن ذلّتی دئمیشکئن؛اوشاقلارهامی کرخانادا ؛هفته ده یئددی تومن مزد ه

سونرا لار هر ایل ؛اوچ آی ین فعله کیمی ایشده؛

ننه بیر طرفده یازیق ده ده خبرسیز.

اللی یاش تمام لاشدی منده بانک دان چیخدیم

صونرا سی دئدیم راحت لاشام ؛ اما اولمادی هیچ بیر وقت 

همیشه بیر قورخو همیشه بیر آزلیق

هم اوشاق دردی

ایندی ده قوتاردیخ اتمیش ایل یاشامی

هن؛ س...سین

کیم نه بیلئر ؛