گوشواره

آرزویم دیدن رخسار و رنگین نقش؛
هم آوای توست ؛
دست و بال گردن ات ؛
بوی عطر- طبله زیبای توست ،
دیدم آن انگشتر نقش یمانی را
به انگشتان و لیک؛
دیده بیمار من درشبی ؛
در آرزوی دیدن اندام توست
گفت آن طبیب قونیه ؛
راه حلب را بسته دوست
شمس باید آمدن ؛
دیریست غزل از آن توست
آن غزل آن نثر هم عروض و قافیه
کی روان باشد مرا ؛
الله الله شمس را پرسان شدم ؛
کی به ماند قافیه ؛ وقتی حبیب ؛ معروضه داشت
نقش گوشواره در دل دریا ؛ پیرهن 
عروض ام در غزل خوانی ؛همه چشمان توست

اسگوئی - حسن 
گاهی تنها یک کلام و یا یک نقش جنان طوفانی در دلم نقش می زند که به خیالم شعر می گویم ؛ولی هر چه هست دوست اش دارم ؛ مهم شعر نیست ؛ تنها دوستی اش برایم زیباست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد