توصیه راه پیشرو به مبارک

از آنجائی که مردم مصر از زمان عبد الناصر مرحوم شیفته و واله آرتش خودشان هستند، و مبارک و سلفش در شرم الشیخ با اسرائیل به قول خودشان به خاطر منافع دنیای عرب صلح و ترک مخاصمه کرده اند، حال این بار نوبت اسرائیل است که به داد مبارک رسیده و به یک حمله محدود و کنترل شده دست به زند ،تا مصری جماعت درد دیکتاتوری را فراموش کرده و به خاطر مام وطن هم شده چند صباحی پشت سر مبارک و ارتش اش باشند خدا را چه دیدید شاید فرجی باشد،گفته بودم که فلک از این بازی چه ها بسیار  دارد. 

شاید این ترفند گهنه را یک بار دیگر مردم مصر به خورند و برای تونس هم بعدا یک فکری می کنیم، این اطاق فکر ما سر جایش هست جای دوری نمیرم همین ور ها هستم 

 

 

 


 

مبارزه با باطوم و راه و روش دفاع

تبلیغات خبرنامه گویا

advertisement@gooya.com 


شب آبستن

... وقتی از گوه بز قوش سراب پائین آمدیم در جا رفتیم توی آب گرم موسوم یه الله حق، رخوت لای تک تک اعضاء انسان می پیچید و در حال آن همه خستگی وحشتناک صعود را از تن انسان بدرکرد، و حال خوردن چای و آنهم از نوع تورکی اش ،مزه ای دیگری می داد.از دوستان نمی دانم کدام یکی شان صحبت شب مانی در قهوه خانه را داد و دلیلش هم واضح بود که شب رانندگی می تواند خطر ناک باشد ، و دوستان از خدایشان خواسته تک تک در موبایل هایشان هر یکی به نوعی زوبیده هایشان ( غرض خانم های خانه است در بعض موارد) قانع کردند و همه مانده گار شدیم که شبی دور هم باشیم به قول تهرانی جماعت مجردی اش گویند. 

ماندیم و شام هم همه باهم آبگوشت قهوه خانه چی را با ولع خودیم و طبق معمول شب همه دور سنک چین سیاست جمع و از هر دری سخنی می رفت.سی و اندی با سیاست عجین شده در پوست که آنی رهایمان نمی کند... گفتیم و گفتیم و شنیدیم همان حرف های صد تا یک غاز را، این بار نوبت قهوه چی بود که نشان دهد چند مرده حلاج است در این میدان... 

و همه بچه ها چشم دوخته بودند که چه گوهری خواهند دید از این مرد کهن سال ، و کم کمک هم پلک ها خسته و خماری و کرختی آب گرم و شکم پر آبگوشت و دود سیگار و هر کس به نوعی لمیده، و کلمات و نصایح پیر مرد ،و بعضی از ما که از پیر مرد قهوه چی پیر تر . 

قهوه چی تا سکوت و چشمهای خسته و بودن پلک زدن های ما را دید ،به نظرش آمد که ممکن است تاثیر حرف و حدیث و نصیحت اش است ، دو دست اش را به زانوهایش گرفت و از ته دل گفت که " ...بلی آقایان شاعر گفته  شب آبستم تا چه زایم سحر... سیاست پره های تیز دارد..." 

و حال نوبت بعض از ما ها بود که با پنهان کردن صورت خود از خنده سعی در فهمیدن نصایح او بودیم.و صبح زود راهی شهر مان ، که ورد زبان بچه شده بود" شب آبستم تا چه زایم سحر...سیاست پره های تیز دارد" و خنده و لودگی ... واین که چگونه است حال روز این انسان ها ،که نه به اصل و فرع مسئله می اندیشند و نه گنه مطلب را و تمام فلسفه هستی و کون مکان را با شعری و با مثلی لفت و لیس می کنند و غمشان هم نیست که دور دوره ناصری است یا پهلوی. و تمام مشکلات روز مره گی را با همه کمی  و کیفی شان  با شعری کسمه شکسته و مثلی و متلی ناقص حل و فصلش می کنند. جاده سراب به تبریز بدون پیچ خم و تقریبا خلوت را طی طریقش می کنم و هر آن صحبت های پیر مرد راهایم نمی کند و مانده ام در ساده گی اش به گفتن و شنیدن همه مشکلات مان.

به درازای جاده چشم دوخته بودم و به عمق اندیشه آن روستائی ساده به فکر می فرو می کنم ، کم کم باورم می شد که" شب آبستن است تا چه زاید سحر" که سیاست پره های تیز دارد

از هیچ جا نمی نویسم

...حتی تجزیه و تحلیل وضعیت تونس هم می تواند برای انسان ها و به خصوص بنده اصلا خوب نباشد و در اصل به ما چه ، و در این میان به هم ریخته گی خاور میانه و همین دیروز اردن هم، می ماند اینکه فکر کنیم که آیا این سهمیه بنرین این ما به کجایمان می رسد ، هم. 

حقوق باز نشستگی کفاف مخارج ماهیانه را می دهد یا نه.من که باور ندارم و در حقیقت فکر می کنم باز باید دست به دامان پر فتوت عیال شد و قسم اش داد که دست از این خرید های اضافی بر دارد. مثلا همین امروز وقتی باشادابی تمام به سر سفره صبحانه رسیدم از دو نوع اطعمه و اشربه خواستم حالی از عیال و بچه جوان سالم به گیرم که " پنیر و کره و چای و شیر" اصلا به هم نمی سازند، یعنی از این چها تا دوتایش اضافی است . خدا را شکر که دهنم را باز نکردم چون عیال همین در حال در خواست خرجی خانه کرد و جوابش را نداده بودم که از آن سفره صبحانه بچه دادش رفت هوا که" بابا شهریه نیم فصل دارد می رسد فکری بکن که من حوصله قسط بازی ندارم" 

خودمانیم بعد از چای سیگار گیراندن هم عالمی دارد ، گو اینکه دکتر همین چند ماه پیش هشدار داد که برایت اصلا خوب نیست و تذگری هم سخت . 

ولی خودمانیم این نداری و این همه کیف و سر حالی را بدون سیگار هم می شود به دوش کشید