در چهام زندگی ام تنهائی ان شروع شد

دیشب آمد شمس ما بر دل دیوار ما 
ما از حضورش مغتنم او نه چندان منعصم 
یک شبی آمد به تنهائی هایمان شد منقسم
لیک ما را دیده برهم بر رمید 
عطر بوی آن نسیم جان ستان
هم به دست اش آن عقیق اغنیا 
هم که ساعد رو بسوی کبریا
ای که بر نقش ات زنم مهر حبیب 
جویم ات چون در بهشت اولیا 
اذن خواهم بوسم آن ؛ صورت زیبای دوست 
کن کرم ای زاده رویا ما
اسگوئی - حسن

هیچ وقت برای پیری ام دوست ات نداشته ام تنها عشق بود و همین

وطن اولادی وطن سئومه یه مجبور دئیری ؛
وطنی سئومه یه اوغلان ایستئر
یا آنا یا آتا یا کی باجی 
کیم سه یه اجبار اولماز؛
سن گد سئومه لی ینگه فرنگستانی وی سئو ؛
بیزه بو عینالی توپراغی ؛ 
قایا کروان کیمی ؛ داغلی -داشلاری یئتئر 
قوی هله آراز آخسین ؛ گور چایی آخسین 
آغری داغ ؛ کمچی - کمتال داغی ؛ هم خان ساوالان ؛جمله سهند 
هشته سر ؛ داغ لاری یئتئر 
قره داغ یایلاقی ؛قوشا چای قشلاقی ؛
او خوی ایله یاغلی قویون ؛ یونجا چمن ؛ سئوملی بال
سلماسین کوپ پنیری
تبریزین نازلی دیلی ؛ اعیان- اشراف عائله سی 
فعله و مسکین بالاسی؛ قیز گلین اولادی یئتئر .
سئوگی دی ؛ باخ ... دورد کره آزاد لیقا دئوریم ؛
شاه باشیندان تاج آلیب دی
دئمه خام دی پیشه جک ؛
مکتبی اولماسادا یئنی یئتمه جوانی ؛
یاشلی باشلی دائم چالیشیر؛ آزما -چوخ دان اوخویور ؛ بو یئتئر 
نظم نثرین پایه سین قویدو فضولی ؛اؤزه یئر چالدی سازین 
شهریار قویدو تاج ین ؛ بو یئتئر

حسن اسگوئی

س-ج

س - بر کدام قبله بر آری نماز ؟
ج - به همان قبله نور که الف و نون و نیاز؛
آن نیازی که نسیمی بَر دارش ؛ بگذارد نماز .
س - این همان نطفه لقی ایست که مزدک می گذاشت ؟
یا که مانی به بَر سنگ نگاشت ؟
یا که حلاّج "انالحق" بداشت؟
ج - آن که بنگ و افیون بگاشت و از قََبَل کیسه دینار به برد
وقت اوهام و دگر کیفوری ؛
آتشی زد به بهار حلب و شام ؛ بین الحرمین جمله فرات ،
حال همه آواره این دشت جنون ؛ همه در ها بسته است ؛
این همه خلق خدا در کف آسفالت جنون ؛ به زمانی که نه چندان دور است 
پای می کوفت و آزادی می خواست
حال این چنین زار و پریشان به صفی دل داده 
به صف نان به صف آزادی ،
فتنه هست این سخنان کاش که می فهمیدیم .

اسگوئی - حسن